گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خانواده
جلد اول
اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ ... » .76
آیه



« اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحینَ »
ترجمه
یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید تا توجه پدر فقط با شما باشد و بعد از آن (از گناه خود توبه میکنید و) افراد
صالحی خواهید بود. ( 9 / یوسف)
صفحه 233 از 391
شرح آیه از تفسیر نمونه
این جمله دلیل بر آن است که آنها احساس گناه با این عمل میکردند و در اعماق دل خود کمی از خدا ترس داشتند و به همین
دلیل پیشنهاد توبه بعد از انجام این گناه را میکردند. ولی مسأله مهم اینجا است که سخن از توبه قبل از انجام جرم در واقع براي
فریب وجدان و گشودن راه به سوي گناه است و به هیچ وجه دلیل بر پشیمانی و ندامت نمیباشد و به تعبیر دیگر توبه واقعی آن
است که بعد از گناه، حالت ندامت و شرمساري براي انسان پیدا شود، اما گفتگو از توبه قبل از گناه، توبه نیست. توضیح این که
بسیار میشود که انسان به هنگام تصمیم بر گناه یا مخالفت وجدان روبرو میگردد و یا اعتقادات مذهبی در برابر او سدي ایجاد
میکند و از پیشرویش به سوي گناه ممانعت به عمل میآورد، او براي این که از این سد به آسانی بگذرد و راه خود را به سوي
گناه باز کند وجدان و عقیده خود را با این سخن میفریبد، که من پس از انجام گناه بلافاصله در مقام جبران بر میآیم، چنان
نیست که دست روي دست بگذارم و بنشینم، توبه میکنم، به در خانه خدا میروم، اعمال صالح انجام میدهم و سرانجام آثار گناه
را میشویم. یعنی همانگونه که نقشه شیطانی براي انجام گناه میکشد، یک نقشه شیطانی هم براي فریب وجدان و تسلط بر عقاید
مذهبی خود طرح میکند و چه بسا این نقشه شیطانی نیز مؤثر واقع میشود و آن سد محکم را با این وسیله از سر راه خود
برمیدارد، برادران یوسف نیز از همین راه وارد شدند. نکته دیگر این که آنها گفتند پس از دور ساختن یوسف، توجه پدر و نگاه
اَبیکُمْ) چرا که « قَلْبُ » أَبیکُمْ) و نگفتند قلب پدر در اختیار شما خواهد شد (یَخْلُ لَکُمْ « وَجْهُ » او به سوي شما خواهد شد (یَخْلُ لَکُمْ
اطمینان نداشتند پدر به زودي فرزندش یوسف را (صفحه 393 ) فراموش کند، همین اندازه که توجه ظاهري پدر به آنها باشد کافی
است.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
از این فراز چنین دریافت میگردد که آنان کار خویش را زشت و ظالمانه میدیدند، امّا خود را بدین بهانه فریب میدادند که پس
از پیاده کردن نقشه شوم خود و دست یافتن به هدف میتوانند توبه کنند و پاك و پاکیزه گردند.
پیشنهاد دهنده که بود؟
بود که « شمعون » این ، « وهب » در این مورد نیز که این دو پیشنهاد شوم از کدامین آنان بود، دو نظر است: 1 به باور برخی از جمله
بود. (صفحه « روبین » پیشنهاد دهنده « مقاتل » پیشنهاد کشتن و یا افکندن یوسف به سرزمینی دور دست را به برادران داد. 2 امّا به باور
(394
قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا ... » .77
آیه
« قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ »
ترجمه
صفحه 234 از 391
یکی از آنها گفت یوسف را نکشید و اگر کاري میخواهید انجام دهید او را در نهانگاه چاه بیفکنید تا بعضی از قافلهها او را
برگیرند (و با خود به مکان دوري ببرند). ( 10 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اشاره
به معنی نهانگاه « غَیابَت » به معنی چاهی است که آن را سنگچین نکردهاند و شاید غالب چاههاي بیابانی همین طور است و « جُبّ »
داخل چاه است که از نظرها غیب و پنهان است و این تعبیر گویا اشاره به چیزي است که در چاههاي بیابانی معمول است و آن این
که در قعر چاه، نزدیک به سطح آب، در داخل بدنه چاه محل کوچک طاقچه مانندي درست میکنند که اگر کسی به قعر چاه برود
بتواند روي آن بنشیند و ظرفی را که با خود برده پر از آب کند، بی آن که خود وارد آب شود و طبعا از بالاي چاه که نگاه کنند
شدهاست. ( 1) در میان برادران یک نفر بود که از همه باهوشتر « غَیابَت » درست این محل پیدا نیست و به همین جهت از آن تعبیربه
و یا با وجدانتر بود، به همین دلیل با طرح قتل یوسف مخالفت کرد و هم با طرح تبعید او در یک سرزمین دوردست که بیم
اگر اصرار دارید کاري بکنید یوسف را نکشید، بلکه او را در قعر چاهی » : هلاکت در آن بود و طرح سومی را ارائه نمود گفت
و از چشم ما و پدر دور شود. بدون « بیفکنید (به گونهاي که سالم بماند) تا بعضی از رهگذران و قافلهها او را بیابند و با خود ببرند
شک قصد این پیشنهاد کننده آن نبوده که یوسف را آن چنان در چاه سرنگون سازند که نابود شود بلکه هدف این بود که در
چنین استفاده میشود که این گوینده حتی این « إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ » نهانگاه چاه قرارگیرد تا سالم به دست قافلهها برسد. از جمله
- پیشنهاد را به صورت یک پیشنهاد قطعی مطرح نکرد، شاید ترجیح میداد که اصلًا نقشهاي بر ضد یوسف طرح نشود. ***** 1
( ذیل آیه. (صفحه 395 ، « تفسیر المَنار » اقتباس از
نقش ویرانگر حسد در زندگی انسانها
درس مهم دیگري که از این داستان میآموزیم این است که چگونه حسد میتواند آدمی را تا سر حد کشتن برادر و یا تولید
دردسرهاي خیلی شدید براي او پیش ببرد و چگونه اگر این آتش درونی مهار نشود، هم دیگران را به آتش میکشد و هم خود
انسان را. اصولًا هنگامی که نعمتی به دیگري میرسد و خود شخص از او محروم میماند، چهار حالت مختلف در او پیدا میشود.
میخوانند و حالتی است قابل « غِبْطَ ۀ » نخست این که آرزو میکند همانگونه که دیگران دارند، او هم داشته باشد، این حالت را
ستایش، چرا که انسان را به تلاش و کوشش سازندهاي وامیدارد و هیچ اثر مُخَرِّبی در اجتماع ندارد. دیگر این که آرزو میکند آن
است، که انسان را « حَسَد » نعمت از دیگران سلب شود و براي این کار به تلاش و کوشش برمیخیزد این همان حالت بسیار مذموم
به تلاش و کوشش مخرب درباره دیگران وامیدارد، بی آن که تلاش سازندهاي درباره خود کند. سوم این که آرزو میکند
و انحصارطلبی است که انسان همه چیز را « بُخْل » خودش داراي آن نعمت شود و دیگران از آن محروم بمانند و این همان حالت
براي خود بخواهد و از محرومیت دگران لذت ببرد. چهارم این که دوست دارد دیگران در نعمت باشند، هر چند خودش در
محرومیت بسر ببرد و حتی حاضر است آن چه را دارد در اختیار دگران بگذارد و از منافع خود چشم بپوشد و این حالت والا را
میگویند که یکی از مهمترین صفات برجسته انسانی است. به هر حال حسد تنها برادران یوسف را تا سر حد کشتن « ایثار »
برادرشان پیش نبرد بلکه گاه میشود که حسد انسان را به نابودي خویش نیز وامیدارد. به همین دلیل در احادیث اسلامی براي
مبارزه با این صفت رذیله تعبیرات تکان دهندهاي دیده میشود. به عنوان نمونه: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که
صفحه 235 از 391
خداوند موسی بن عمران را از حسد نهی کرد و به او فرمود: اِنَّ الْحاسِدَ ساخِطٌ لِنِعَمی صادٌّ لِقَسْمِی الَّذي قَسَمْتُ بَیْنَ عِبادي وَ » : فرمود
مَنْ یِکُ کَذلِکَ فَلَسْتَ مِنْهُ وَ لَیْسَ مِنّی: شخص حسود نسبت به نعمتهاي من بر بندگانم خشمناك است و از قسمتهایی که میان
، « اصول کافی » - 1) از امام ***** 1 ) .« بندگانم قائل شدهام ممانعت میکند، هر کس چنین باشد نه او از من است و نه من از اویم
آفَۀُ الدّینِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ: آفت دین و ایمان سه چیز است: حسد و » : جلد 2، صفحه 307 . (صفحه 396 ) صادق میخوانیم
اِنَّ الْمُؤْمِنَ یَغْبِطُ وَ لا یَحْسُدُ وَ الْمُنافِقُ یَحْسُدُ وَ لا یَغْبِطُ: » : و در حدیث دیگري از همان امام میخوانیم « خودپسندي و فخر فروشی
(1) .« افراد باایمان غبطه میخورند ولی حسد نمیورزند، ولی منافق حسد میورزد و غبطه نمیخورد
ضرورت مراقبت پدر و مادر در ابراز محبّت نسبت به فرزندان
این درس را نیز میتوان از این بخش از داستان فراگرفت که پدر و مادر در ابراز محبت نسبت به فرزندان باید فوقالعاده دقت به
خرج دهد. گرچه یعقوب بدون شک در این باره مرتکب خطایی نشد و ابراز علاقهاي که نسبت به یوسف و برادرش بنیامین
میکرد روي حسابی بود که قبلًا به آن اشاره کردیم، ولی به هر حال این ماجرا نشان میدهد که حتی باید بیش از مقدار لازم در
این مسأله حساس و سختگیر بود، زیرا گاه میشود یک ابراز علاقه نسبت به یک فرزند، آن چنان عقدهاي در دل فرزند دیگر ایجاد
میکند که او را به همه کار وامیدارد، آن چنان شخصیت خود را درهم شکسته میبیند که براي نابود کردن شخصیت برادرش؛
حد و مرزي نمیشناسد. حتی اگر نتواند عکسالعملی از خود نشان بدهد از درون خود را میخورد و گاه گرفتار بیماري روانی
میشود، فراموش نمیکنم فرزند کوچک یکی از دوستان بیمار بود و طبعا نیاز به محبت بیشتر داشت، پدر برادر بزرگتر را به
صورت خدمتکاري براي او در آورده بود چیزي نگذشت که پسر بزرگ گرفتار بیماري روانی ناشناختهاي شد، به آن دوست عزیز
گفتم فکر نمیکنی سرچشمهاش این عدم عدالت در اظهار محبت بوده باشد، او که این سخن را باور نمیکرد، به یک طبیب روانی
ماهر مراجعه کرد، طبیب به او گفت: فرزند شما بیماري خاصی ندارد سرچشمه بیماریش همین است که گرفتار کمبود محبت شده
و شخصیتش ضربه دیده، در حالی که برادر کوچک این همه محبت دیده است و لذا در احادیث اسلامی میخوانیم: روزي امام
من گاهی نسبت به بعضی از فرزندانم اظهار محبت » : جلد 2، صفحه 307 . (صفحه 397 ) باقر فرمود ، « اصول کافی » -1 *****
میکنم و او را بر زانوي خود مینشانم و قلم گوسفند را به او میدهم و شکر در دهانش میگذارم، در حالی که میدانم حق با
دیگري است، ولی این کار را به خاطر این میکنم تا بر ضد سایر فرزندانم تحریک نشود و آن چنان که برادران یوسف به یوسف
(1) .« کردند، نکند
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
کاروانیان و مسافران، کاروان :« سَیّارَة » . نهانگاه و چیز و جایی که جلوي دید و حسّ انسان را از وجود چیزي در آن بگیرد :« غَیابَت »
، « ابن اسحاق » و « قَتاده » یافتن و برداشتن چیزي از راه. گوینده این گفتار، به باور :« اِلْتِقاط » . و راهگذران؛ چرا که در راه سیر میکنند
بود که از نظر سن و سال و خرد، برتر از دیگران « یهودا » ، « اَصَمّ » و « زَجّ اج » برادر پدري و پسر خاله یوسف و به باور ، « روبین »
بود که این پیشنهاد را داد. در مورد آن چاهی که یوسف را در نهانگاه « لاوي » ، در تفسیرش « علی بن ابراهیم » مینمود و برابر روایت
« اُردن » چاه مورد اشاره، در « وَهَب » میگوید: چاه، بیت المقدس بود. 2 به باور « قَتاده » آن قراردادند نیز دیدگاهها متفاوت است: 1
بر آن است که در سه فرسنگی سراي یعقوب قرار داشت. اِنْ کُنْتُمْ « مُقاتِل » آن را میان مصر و مدین میداند. 4 و « کَعْب » بود. 3
پرسیدند آیا انسان « حَسَن » منظور این است که اگر به راستی در مورد او تصمیمی دارید چنین کنید. از « ابن عبّاس » ؛ فاعِلینَ. به باور
جلد 74 ، صفحه 78 . (صفحه 398 ) او پاسخ داد: مگر ، « بحار الانوار » - با ایمان دستخوش آفت حسد میگردد؟ ***** 1
صفحه 236 از 391
( سرگذشت پسران یعقوب را فراموش کردهاید؟! (صفحه 399
78 . آیه (مواظب باشید تا سلامت فرزندان شما را به بهانه پر کردن اوقات فراغت به خطر نیندازند)
اشاره
قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلی یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِ حُونَ (برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: پدر جان چرا تو درباره (برادرمان)
یوسف به ما اطمینان نمیکنی در حالی که ما خیرخواه او هستیم؟ ( 11 /یوسف) أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ او را
فردا با ما (به خارج شهر) بفرست تا غذاي کافی بخورد و بازي و تفریح کندو ما حافظ او هستیم. ( 12 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
برادران یوسف پس از آن که طرح نهایی را براي انداختن یوسف به چاه تصویب کردند به این فکر فرو رفتند که چگونه یوسف را
از پدر جدا سازند؟ لذا طرح دیگري براي این کار ریخته و با قیافههاي حق به جانب و زبانی نرم ولی آمیخته با یک نوع انتقاد
ترحمانگیز نزد پدر آمدند و گفتند: بیا دست از این کار که ما را متهم میسازد بردار، به علاوه برادر ما، نوجوان است، او هم دل
فردا او را با » ، دارد، او هم نیاز به استفاده از هواي آزاد خارج شهر و سرگرمی مناسب دارد، زندانی کردن او در خانه صحیح نیست
و به این ترتیب نقشه جدا « ما بفرست تا به خارج شهر آید، گردش کند از میوههاي درختان بخورد و بازي و سرگرمی داشته باشد
ساختن برادر را ماهرانه تنظیم کردند و چه بسا سخن را در برابر خود یوسف گفتند، تا او هم سر به جان پدر کند و از وي اجازه
رفتن به صحرا بخواهد. این نقشه از یک طرف پدر را در بنبست قرار میداد که اگر یوسف را به ما نسپاري دلیل بر این است که ما
را متهم میکنی و از سوي دیگر یوسف را براي استفاده از تفریح و سرگرمی و گردش در خارج شهر تحریک میکرد. آري چنین
است نقشههاي آن هایی که میخواهند ضربه غافلگیرانه بزنند، از تمام مسائل روانی و عاطفی براي این که خود را حق به جانب
هرگز (صفحه 400 ) نباید فریب این « اَلْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ: مؤمن هوشیار است » نشان دهند استفاده میکنند، ولی افراد باایمان به حکم
ظواهر زیبا را بخورند هر چند از طرف برادر مطرح شده باشد.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
از این آیه شریفه این نکته دریافت میگردد که یعقوب از فرستادن یوسف به همراه آنان خودداري میورزید. منظور آنان این بود
که اگر او را بفرستی، ما به همراه او به گردش و بازي میپردازیم و بر او خوش میگذرد منظور آنان از بازي و گردش، بازیهاي
روا و درست، چون مسابقه دو، و تیرانداري و همانند آنها بود. در روایت است که بازي جز در سه چیز روا نیست که عبارتند از
اسب دوانی، تیراندازي و سرگرمی و بازي با خانواده. از آیه شریفه این نکته نیز دریافت میگردد که برادران یوسف نسبت به او
حسد میورزیدند و آن را به صورتهاي گوناگون بروز میدادند و یعقوب وي را از گزند آنان حراست مینمود و از فرستادنش به
همراه آنان خودداري میورزید، چرا که به آنان اعتماد نداشت. آفت ویرانگر حسد ( 1) واکنش افراد و جامعهها در برابر نعمت و
موفقیّت و ترقیّ و بهروزي دیگران گوناگون است؛ چرا که انسانها از نظر بینش و گرایش و آراستگی به ارزشهاي راستین یا بدلی
متفاوتاند و روشن است که زمینههاي گوناگون، ثمرات گونانی میدهد: الف: برخی به گونهاي پاکدل و شایسته کردارند که با
دیدن موفقیت و رشد و ترقیّ دیگران شادمان میگردند و ضمن تشویق فرد و جامعه موفّق و حقشناسی و قدردانی، خود نیز
است که در خور ستایش و عامل شکوفایی جامعه « غبطه » میکوشند در آسمان ارزشها و موفقیتها به آن مرحله برسند؛ این حالتِ
صفحه 237 از 391
1. مترجم. (صفحه (2) «. اِنَّ الْمُؤْمِنَ یَغْبِطُ وَ لا یَحْسُدُ وَ الْمُنافِقُ یَحْسُدُ وَ لا یَغْبِطُ » : و خانواده است. حضرت صادق علیهالسلام فرمود
میخورد، امّا حسد نمیورزد، امّا انسان خودکامه و نفاقگرا « غِبطه » 401 ) انسان توحیدگرا و باایمان بر سرفرازي و پیشرفت دیگران
ب: پارهاي، از این .« غبطه » در برابر رشد و ترقی دیگران به آفت فضیلتسوز حسد گرفتار میگردد نه حالت انسانی و رشد دهنده
گروه هم برتر و بالاترند و اینان کسانی هستند که در برابر موفقیّت و پیروزي و برخورداري دیگران، نه تنها شادمان میشوند و خود
هم میکوشند تا در آسمان فضیلت و موفقیّت درخشیدن نمایند، بلکه چه بسا از منافع خویش به سود دیگران چشم میپوشند. اینان
1) ج: سومین گروه از انسانها کسانی هستند که نه …) « وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَ ۀٌ » . به ویژگی ایثار آراستهاند
خود مرد تلاش و کوشش و پایداري و آفرینش موفقیت و پیروزي و سرفرازياند و نه میتوانند آن را در دیگران بنگرند و شادمان
شوند؛ آنان به آفتی گرفتارند که براي از میان برداشتن موفقیت و آسایش و نعمت دیگران تا نابودي خویش پیش میروند و اینان
گرفتاران بلاي حسادتاند. به همین دلیل است که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در هشدار از این بلاي خانمانسوز فرمود:
2) از آفت ویرانگر حسد بپرهیزید؛ چرا که حسد، نیکیها و ) «. اِیّاکُمْ وَ الْحَسَ دَ، فَاِنَّ الْحَسَ دَ یَأْکُلُ الْحَسَ ناتِ کَما تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ »
آفَۀُ الدّینِ الْحَسَ دُ وَ الْعُجْبُ وَ » : ارزشها را میخورد و میسوزاند و نابود میکند درست همانگونه که آتش هیزم را. و نیز فرمود
3) آفت دینداري و آراستگی به ارزشها، بلاي حسادت و خود بزرگ بینی و فخر فروشی است. و نیز هشدار داد که: ) «. الْفَخْرُ
، 3. بِحارالانوار، ج 73 . 2. سوره حَشْر، آیه 9 . 1. اصول کافی، ج 2، ص 307 (4) «. اُصُولُ الْکُفْرِ ثَلاثَۀٌ: اَلْحِرْصُ وَ الاِْسْتِکْبارُ وَالْحَسَدُ »
4. بِحارالانوار، ج 73 ، ص 237 . (صفحه 402 ) ریشه و اساس کفر گرایی و ناسپاسی و گناه، سه آفت است: آفت آز و . ص 255
( حرص، آفت ویرانگر خود بزرگ بینی، آز و حرص و دیگر بیماري حسادت. 1. اصول کافی، ج 2، ص 230 . (صفحه 403
79 . آیه (راه بهانهجویی و دروغ را به فرزندان خود نیاموزید)
اشاره
قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (پدر) گفت: من از دوري او غمگین میشوم و از این
میترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید. ( 13 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
یعقوب در مقابل اظهارات برادران بدون آن که آنها را متهم به سوء قصد کند گفت: این که من مایل نیستم یوسف با شما بیاید، از
و دیگر این که در بیابانهاي اطراف ممکن است گرگان « دوري یوسف براي من غمانگیز است » دو جهت است، اول این که
و این کاملًا « و من میترسم گرگ فرزند دلبندم را بخورد و شما سرگرم بازي و تفریح و کارهاي خود باشید » خونخواري باشند
گرگ قصد جان « بیابان گرگ خیز » طبیعی بود که برادران در چنین سفري به خود مشغول گردند و از برادر غافل بمانند و در آن
یوسف کند.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اندوه دل در فراق و هجران محبوب. در این فراز از سرگذشت درس آموز یوسف، آفریدگار هستی روشنگري میکند که :« حُزْن »
پس از اظهار مهر و دوستی بسیارِ برادران یوسف نسبت به او، پدرشان ناگزیر گردید که او را به همراه آنان به دشت و صحرا گسیل
دارد و به آنان در خیرخواهیشان اعتماد کند. با این وصف ضمن سفارش آنان به مراقبت از یوسف گفت: قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنی أَنْ
صفحه 238 از 391
تَذْهَبُوا بِهِ همین واقعیت که شما او را از من دور سازید و با خود ببرید، مرا اندوهگین میسازد. به بیان دیگر اینکه: جدایی و فراق او
از من، مرا اندوهگین میسازد. (صفحه 404 ) وَ اَخافُ اَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ اَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ. و نیز از این میترسم که شما از مراقبت او
غفلت ورزید و سرگرم کارهاي خود شوید و گرگ او را بخورد. پارهاي در این مورد آوردهاند که: در آن سرزمین گرگ بسیار
بود و در آن روزگاران گرگها گاه به برخی از مردم حمله میکردند و آنان را طعمه خود میساختند. و پارهاي دیگر آوردهاند که:
یعقوب در عالم خواب منظره هولناکی را دید که در آن گویی ده گرگ درنده به یوسف حملهور شده و میخواهند او را از پا در
آورند، امّا در آن میان یکی از آنها به حمایت از فرزندش برخاسته و آنها را از کشتن او منصرف میسازد؛ و سر انجام در خواب
میبیند که زمین شکافته شد و یوسف در اعماق آن فرو رفت و پس از سه روز بیرون آمد. همین خواب و سخن یعقوب بهانه به
دست آنان داد تا آن صحنه سازي را به راه اندازند وگرنه آن گروه نمیدانستند چه بهانهاي براي کار ناجوانمردانه خود ساز کنند.
از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله آوردهاند که فرمود: دروغ را به کسی تلقین نکنید و راه بهانهجویی را به او نشان ندهید؛
فرزندان یعقوب نمیدانستند که گرگ انسان را میخورد؛ آنها این را در گفتگوي با پدر و از گفتار او دریافتند و آن صحنهسازي
( را به راه انداختند. این مطلب نشانگر آن است که نباید به دشمن راه بهانهجویی و شرارت را نشان داد. (صفحه 405
قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ ... » .80
آیه
« قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَۀٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ »
ترجمه
گفتند: اگر او را گرگ بخورد با این که ما گروه نیرومندي هستیم ما از زیانکارترین خواهیم بود (و هرگز چنین چیزي ممکن
نیست). ( 14 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اشاره
البته برادران پاسخی براي دلیل اول پدر نداشتند، زیرا غم و اندوه جدایی یوسف چیزي نبود که بتوانند آن را جبران کنند و حتی
شاید این تعبیر آتش حسد برادران را افروختهتر میساخت. از سوي دیگر این دلیل پدر از یک نظر پاسخی داشت که چندان نیاز به
ذکر نداشت و آن این که بالاخره فرزند براي نمو و پرورش، خواه ناخواه از پدر جدا خواهد شد و اگر بخواهد همچون گیاه
نورستهاي دائما در سایه درخت وجود پدر باشد، نمو نخواهد کرد و پدر براي تکامل فرزندش ناچار باید تن به این جدایی بدهد،
امروز گردش و تفریح است، فردا تحصیل علم و دانش و پس فردا کسب و کار و تلاش و کوشش براي زندگی، بالاخره جدایی
گفتند: » لازم است. لذا اصلًا به پاسخ این استدلال نپرداختند، بلکه به سراغ دلیل دوم رفتند که از نظر آنها مهم و اساسی بود و
چگونه ممکن است برادرمان را گرگ بخورد در حالی که ما گروه نیرومندي هستیم، اگر چنین شود ما زیانکار و بدبخت خواهیم
یعنی مگر ما مردهایم که بنشینیم و تماشا کنیم گرگ برادرمان را بخورد، گذشته از علایق برادري که ما را بر حفظ برادر .« بود
وامیدارد، ما در میان مردم آبرو داریم، مردم درباره ما چه خواهند گفت، جز این که میگویند یک عده زورمند گردن کلفت
نشستند و بر حمله گرگ به برادرشان نظاره کردند، ما دیگر میتوانیم در میان مردم زندگی کنیم؟ آنها در ضمن به این گفتار پدر
صفحه 239 از 391
که شما ممکن است سرگرم بازي شوید و از یوسف غفلت کنید، نیز پاسخ دادند و آن این که مسأله، مسأله خسران و زیان و از
دست دادن تمام سرمایه و آبرو است، مسأله این نیست که تفریح و بازي بتواند انسان را از یوسف غافل کند، زیرا در این صورت ما
افراد بیعرضهاي خواهیم شد که به درد هیچ کار نمیخوریم. در اینجا این سؤال پیش میآید که چرا یعقوب از میان تمام خطرها
تنها انگشت روي (صفحه 406 ) خطر حمله گرگ گذاشت؟ بعضی میگویند: بیابان کنعان بیابانی گرگ خیز بود و به همین جهت
خطر بیشتر از این ناحیه احساس میشد. بعضی دیگر گفتهاند که این به خاطر خوابی بود که یعقوب قبلًا دیده بود که گرگانی به
فرزندش یوسف حمله میکنند، این احتمال نیز داده شده است که یعقوب با زبان کنایه سخن گفت و نظرش به انسانهاي گرگ
صفت همچون بعضی از برادران یوسف بود. ولی به هر حال با هر حیله و نیرنگی بود، مخصوصا با تحریک احساسات پاك یوسف
و تشویق او براي تفریح در خارج شهر که شاید اولین بار بود که فرصت براي آن به دست یوسف میافتاد، توانستند پدر را وادار به
تسلیم کنند و موافقت او را به هر صورت نسبت به این کار جلب نمایند.
نیاز فطري و طبیعی انسان به پرکردن اوقات فراغت
جالب این که یعقوب پیامبر در برابر استدلال فرزندان نسبت به نیاز یوسف به گردش و تفریح هیچ پاسخی نداد و عملًا آن را
پذیرفت، این خود دلیل بر این است که هیچ عقل سالم نمیتواند این نیاز فطري و طبیعی را انکار کند. انسان مانند یک ماشین آهنی
نیست که هر چه بخواهند از آن کار بکشند، بلکه روح و روانی دارد که همچون جسمش خسته میشود، همانگونه که جسم نیاز به
استراحت و خواب دارد روح و روانش نیاز به سرگرمی و تفریح سالم دارد. تجربه نیز نشان داده که اگر انسان به کار یکنواخت
ادامه دهد، بازده و راندمان کار او بر اثر کمبود نشاط تدریجا پایین میآید و اما به عکس، پس از چند ساعت تفریح و سرگرمی
سالم، آن چنان نشاط کار در او ایجاد میشود که کمیّت و کیفیّت کار هر دو فزونی پیدا میکند و به همین دلیل ساعاتی که صرف
تفریح و سرگرمی میشود کمک به ساعات کار میکند. در روایات اسلامی این واقعیت به طرز جالبی به عنوان دستور بیان شده
لِلْمُؤْمِنِ ثَلاثُ ساعاتٍ فَساعَۀٌ یُناجی فیها رَبَّهُ وَ ساعَۀٌ یَرُمُّ مَعاشَهُ وَ ساعَۀٌ یُخَلّی بَیْنَ نَفْسِه وَ بَیْنَ لَذَّتِها » : است، آن جا که علی میفرماید
فیما یَحِ لُّ وَ یَجْمُلُ: زندگی فرد باایمان در سه قسمت خلاصه میشود، قسمتی به معنویات میپردازد و با پروردگارش مناجات
میکند و قسمتی به فکر تأمین و ترمیم (صفحه 407 ) معاش است و قسمتی را به این تخصیص میدهد که در برابر لذاتی که حلال و
وَ ذلِکَ عَوْنٌ عَلی سائِرِ السّاعاتِ: و این » 1) جالب این که در حدیث دیگري این جمله اضافه شده است ) .« مشروع است آزاد باشد
به گفته بعضی تفریح و سرگرمی همچون سرویس کردن و روغن کاري .« سرگرمی و تفریح سالم کمکی است براي سایر برنامهها
نمودن چرخهاي یک ماشین است گرچه این ماشین یک ساعت متوقف براي این کار میشود، ولی بعدا قدرت و توان و نیروي
جدیدي پیدا میکند که چند برابر آن را جبران خواهد کرد، به علاوه بر عمر ماشین خواهد افزود. اما مهم این است که سرگرمی و
باشد وگرنه مشکلی را که حل نمیکند، بلکه بر مشکلها میافزاید، چه بسیار تفریحات ناسالمی که روح و اعصاب « سالم » ، تفریح
انسان را چنان میکوبد که قدرت کار و فعالیت را تا مدتی از او میگیرد و یا لااقل بازده کار او را به حداقل میرساند. این نکته نیز
قابل توجه است که در اسلام تا آن جا به مسأله تفریح سالم اهمیت داده شده است که یک سلسله مسابقات حتی با شرط بندي را
اسلام اجازه داده و تاریخ میگوید که قسمتی از این مسابقات در حضور شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و با داوري و نظارت او
انجام میگرفت. حتی گاه شتر مخصوص خود را براي مسابقه سواري در اختیار یاران میگذاشت. در روایتی از امام صادق
اِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله اَجْرَي الاِْبِلَ مُقْبِلَۀً مِنْ تَبُوكَ فَسَ بَقَتِ الْغَضْ باءُ وَ عَلَیْها اُسامَۀُ، فَجَعَلَ النّاسُ یَقُولُونَ » : میخوانیم که فرمود
سَبَقَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَسُولُ اللّهِ یَقُولُ سَبَقَ اُسامَۀُ: هنگامی که پیامبر از تبوك برمیگشت، میان یاران خود مسابقه
سوار بود از همه پیشی گرفت، مردم به « غَضْ باء » سواري برقرار ساخت، اسامه که بر شتر معروف پیامبر صلی الله علیه و آله به نام
صفحه 240 از 391
خاطر این که شتر از آنِ پیامبر صلی الله علیه و آله بود صدا زدند رسول اللّه پیشی گرفت، اما پیامبر صدا زد اسامه پیشی گرفت و
اشاره به این که سوار کار مهم است نه مرکب و چه بسا مرکب راهواري که به دست افراد ناشی بیفتد و کاري از آن ) « برنده شد
کلمات ، « نهج البلاغه » - ساخته نیست). ( 2) نکته دیگر این که همانگونه که برادران یوسف از علاقه انسان مخصوصا ***** 1
جلد 1، صفحه 596 . (صفحه 408 ) نوجوان به گردش و تفریح براي رسیدن به هدفشان سوء ، « سفینۀ البحار » -2 . قصار، کلمه 390
استفاده کردند در دنیاي امروز نیز دستهاي مرموز دشمنان حق و عدالت از مسأله ورزش و تفریح براي مسموم ساختن افکار نسل
جوان سوء استفاده فراوان میکند، باید به هوش بود که ابرقدرتهاي گرگ صفت در لباس ورزش و تفریح، نقشههاي شوم خود را
هنگامی که میخواستند « طاغوت » میان جوانان به نام ورزش و مسابقات منطقهاي یا جهانی پیاده نکنند. فراموش نمیکنیم در عصر
نقشههاي خاصی را پیاده کنند و سرمایهها و منابع مهم کشور را به بهاي ناچیز به بیگانگان بفروشند، یک سلسله مسابقات ورزشی
طویل و عریض ترتیب میدادند و مردم را آن چنان به این بازيها سرگرم میساختند که نتوانند به مسائل اساسی که در جامعه آنها
جریان دارد بپردازند.
نه قصاص و نه اتهام قبل از جنایت
در این فراز از داستان به خوبی مشاهده میکنیم که یعقوب با این که از حسادت برادران نسبت به یوسف آگاهی داشت و به همین
دلیل دستور داد خواب عجیبش را از برادران مکتوم دارد هرگز حاضر نشد آنها را متهم کند که نکند شما قصد سویی درباره
فرزندم یوسف داشته باشید، بلکه عذرش تنها عدم تحمل دوري یوسف و ترس از گرگان بیابان بود. اخلاق و معیارهاي انسانی و
اصول داوري عادلانه نیز همین را ایجاب میکند که تا نشانههاي کار خلاف از کسی ظاهر نشده باشد او را متهم نسازند، اصل،
برائت و پاکی و درستی است، مگر این که خلاف آن ثابت شود.
به دشمن خود راه کار نشان ندهید
لا تُلَقِّنُوا الْکَ ذّابَ فَتَکْ ذِبُ فَاِنَّ بَنی » : نکته دیگر این که در روایتی در ذیل آیات فوق از پیامبر صلی الله علیه و آله میخوانیم که
یَعْقُوبَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّ الذِّئْبَ یَأْکُلُ الاِْنْسانَ حَتّی لَقَّنَهُمْ اَبُوهُمْ: به دروغگو تلقین نکنید تا به شما دروغ گوید، چرا که پسران یعقوب تا
آن موقع نمیدانستند که ممکن است گرگ به انسان حمله کند و او را بخورد و هنگامی که پدر (صفحه 409 ) این سخن را گفت
1) اشاره به این که گاه میشود طرف مقابل توجه به عذر و بهانه و انتخاب راه انحرافی ندارد، شما باید مراقب ) .« از او آموختند
باشید که خودتان با احتمالات مختلفی که ذکر میکنید، راههاي انحرافی را به او نشان ندهید. این درست به این میماند که گاه
انسان به کودك خردسالش میگوید توپ خود را به لامپ چراغ نزن، کودك که تا آن وقت نمیدانست میشود توپ را به لامپ
بزند، متوجه این مسأله میشود که چنین کاري امکانپذیر است و به دنبال آن حس کنجکاوي او تحریک میشود که باید ببینم اگر
توپ را به لامپ بزنم چه میشود و به دنبال آن شروع به آزمایش این مسأله میکند، آزمایشی که به شکستن لامپ منتهی خواهد
شد. این تنها یک موضوع ساده درباره کودکان نیست، در سطح یک جامعه بزرگ نیز گاهی امر و نهیهاي انحرافی سبب میشود
مردم بسیاري از چیزهایی را که نمیدانستند یاد بگیرند و سپس وسوسه آزمودن آنها شروع میشود، در اینگونه موارد حتی الامکان
باید مسائل را به طور کلی مطرح کرد تا بد آموزي در آن نشود. البته یعقوب پیامبر روي پاکی و صفاي دل این سخن را با فرزندان
بیان کرد، اما فرزندان گمراه از بیان پدر سوءاستفاده کردند. نظیر این موضوع روشی است که در بسیاري از نوشتهها با آن برخورد
سخن بگوید، چنان این مسائل را تشریح میکند و یا « استمناء » یا « مَوادّ مُخَدِّر » میکنیم که مثلًا کسی میخواهد درباره ضررهاي
صحنههاي آن را به وسیله فیلم نشان میدهد که ناآگاهان به اسرار و رموز این کارها آشنا میگردند، سپس مطالبی را که در
صفحه 241 از 391
نکوهش این کارها و راه نجات از آن بیان میکند به دست فراموشی میسپارند، به همین دلیل غالبا زیان و بدآموزي این نوشتهها و
( جلد 2، صفحه 415 . (صفحه 410 ، « نور الثقلین » - فیلمها به مراتب بیش از فایده آنها است. ***** 1
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
پدر جان! اگر با این حال که ما گروهی نیرومند و پشتیبان یکدیگریم و با قدرت و شهامت از برادرمان دفاع میکنیم، باز هم نتوانیم
گرگ را از او دور سازیم و گرگ سر رسد و او را بخورد، راستی که در آن صورت از زیانکاران روزگار خواهیم بود و حال و
روز ما به کسانی میماند که بر خلاف خواست و میل خود سرمایه خویشتن را از دست دادهاند. به باور پارهاي مفهوم آخر آیه این
است که: در آن صورت ما مردمی ناتوان و وامانده خواهیم بود. و به باور پارهاي دیگر منظور این است که: در آن صورت ما او و یا
در این مورد میگوید: به خداي سوگند که آنان براي یوسف خطرناكتر از گرگ درنده « حسن » . حق او را ضایع و تباه ساختهایم
( بودند. (صفحه 411
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ ... » .81
آیه
« فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ »
ترجمه
هنگامی که او را با خود بردند و تصمیم گرفتند وي را در مخفیگاه چاه قرار دهند ما به او وحی فرستادیم که آنها را در آینده از
این کارشان با خبر خواهی ساخت، در حالی که آنها نمیدانند. ( 15 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اتفاق کردند که او را در مخفیگاه چاه قرار بدهند) دلیل بر این است که او را در چاه ) « وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ » جمله
پرتاب نکردند، بلکه پایین بردند و در قعر چاه در آن جا سکو مانندي براي کسانی که در چاه پایین میروند، نزدیک سطح آب،
درست میکنند قرار دادند، به این ترتیب که طناب را به کمر او بسته، او را به نزدیک آب بردند و رها ساختند. سرانجام برادران
پیروز شدند و پدر را قانع کردند که یوسف را با آنها بفرستد، آن شب را با خیال خوش خوابیدند که فردا نقشه، آنها درباره یوسف
عملی خواهد شد و این برادر مزاحم را براي همیشه از سر راه برمیدارند. تنها نگرانی آنها این بود که مبادا پدر پشیمان گردد و از
گفته خود منصرف شود. صبحگاه نزد پدر آمدند و او سفارشهاي لازم را در حفظ و نگهداري یوسف تکرار کرد، آنها نیز اطاعت
کردند، پیش روي پدر او را با احترام و محبت فراوان برداشتند و حرکت کردند. میگویند: پدر تا دروازه شهر آنها را بدرقه کرد و
آخرین بار یوسف را از آنها گرفت و به سینه خود چسبانید، قطرههاي اشک از چشمش سرازیر شد، سپس یوسف را به آنها سپرد و
از آنها جدا شد، اما چشم یعقوب همچنان فرزندان را بدرقه میکرد آنها نیز تا آن جا که چشم پدر کار میکرد دست از نوازش و
محبت یوسف برنداشتند، اما هنگامی که مطمئن شدند پدر آنها را نمیبیند، یک مرتبه عقده آنها ترکید و تمام کینههایی را که بر
اثر حسد، سالها روي هم انباشته بودند بر سر یوسف فرو ریختند، از اطراف شروع به زدن او کردند و او از یکی به دیگري پناه
میبرد، اما پناهش نمیدادند. در روایتی میخوانیم که در این (صفحه 412 ) طوفان بلا که یوسف اشک میریخت و یا به هنگامی
صفحه 242 از 391
که او را میخواستند به چاه افکنند ناگهان یوسف شروع به خندیدن کرد، برادران سخت در تعجب فرو رفتند که این چه جاي خنده
است، گویی برادر، مسأله را به شوخی گرفته است، بیخبر از این که تیرهروزي در انتظار او است، اما او پرده از راز این خنده
فراموش نمیکنم روزي به شما برادران نیرومند با آن بازوان قوي و قدرت » : برداشت و درس بزرگی به همه آموخت و گفت
فوقالعاده جسمانی نظر افکندم و خوشحال شدم، با خود گفتم کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد چه غمی از حوادث سخت
خواهد داشت آن روز بر شما تکیه کردم و به بازوان شما دل بستم، اکنون در چنگال شما گرفتارم و از شما به شما پناه میبرم و به
« أَجْمَعُوا » جمله .« من پناه نمیدهید، خدا شما را بر من مسلط ساخت تا این درس را بیاموزم که به غیر او، حتی به برادران، تکیه نکنم
از ماده جمع « أَجْمَعُوا » نشان میدهد که همه برادران در این برنامه اتفاق نظر داشتند هر چند در کشتن او رأي آنها متفق نبود. اصولًا
به معنی گردآوري کردن است و در این موارد اشاره به جمع کردن آراء و افکار میباشد. سپس اضافه میکند: در این هنگام ما به
روزي فرا میرسد که آنها را از همه این نقشههاي شوم آگاه خواهی » ، یوسف، وحی فرستادیم و دلداریش دادیم و گفتیم غم مخور
وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ). همان روزي که تو بر اریکه قدرت ) « ساخت، در حالی که آنها تو را نمیشناسند
تکیه زدهاي و برادران دست نیاز به سوي تو دراز میکنند و همچون تشنهکامانی که به سراغ یک چشمه گوارا در بیابان سوزان
میروند با نهایت تواضع و فروتنی نزد تو میآیند، اما تو چنان اوج گرفتهاي که آنها باور نمیکنند برادرشان باشی، آن روز به آنها
خواهی گفت، آیا شما نبودید که با برادر کوچکتان یوسف چنین و چنان کردید و در آن روز چه قدر شرمسار و پشیمان خواهند
شد. این وحی الهی به قرینه آیه 22 همین سوره وحی نبوت نبود بلکه الهامی بود به قلب یوسف براي این که بداند تنها نیست و
حافظ و نگاهبانی دارد، این وحی نور امید بر قلب یوسف پاشید و ظلمات یأس و نومیدي را از روح و جان او بیرون کرد.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
دریافت واقعیّتی دقیق و ظریف و باریک به باریکی تار مو در شب تیره. :« شُعور » ( (صفحه 413
زهی سنگدلی و بیرحمی
آمده، چنین دریافت میگردد که چاه مورد اشاره، چاهی شناخته شده و بر سر راه کاروانها و « جُبّ » که بر سر واژه « الف و لام » از
مسافران بود و کاروانیان براي برداشتن آب بر سر آن میآمدند. پارهاي بر آنند که آنان در پی چاهی کم آب و یا خشک بودند که
یوسف را در اعماق آن قرار دهند، تا بدین وسیله هم به هدف پست خویش برسند و هم آن کودك دوستداشتنی غرق نشود؛ از
در « سدي » . این رو او را به این چاه افکندند و یا همانگونه که از آیه نیز دریافت میگردد، در گوشهاي از نهانگاه چاه قرارش دادند
براي او غذا میآورد تا به وسیله کاروانیان از آنجا برده شد و دیگري بر آن است که چاه براي او « یهوذا » این مورد آورده است که
میگوید: آب آن چاه تیره « مقاتل » . روشن گردید و آب آن شیرین شد به گونهاي که به وسیله آن، از آب و غذا بینیاز گردید
بود، امّا با افکنده شدن یوسف در آن، صاف و زلال گردید و خدا جبرئیل یا فرشته دیگري را بر حراست و پرستاري و تغذیه او
گماشت. و نیز آوردهاند که: پس از افکنده شدن یوسف به قعر چاه، خدا به سنگی بزرگ که در ته چاه بود، فرمان داد تا بالا آمده
و یوسف بر روي آن قرار گیرد. یوسف در آن شرایط به دلیل به غارت رفتن لباسش برهنه بود؛ همانگونه که نیاي گرانقدرش
ابراهیم را به هنگامی که به آتش افکندند جامه از تنش درآوردند و جبرئیل جامهاي از حریر بهشتی براي او آورد. این جامه تا
هنگام رحلت ابراهیم به همراه او بود و آنگاه به فرزندش اسحاق و پس از او به یعقوب رسید و یعقوب آن را در بستهاي بر گردن
صفحه 243 از 391
یوسف آویزان کرد، که پس از افکنده شدن به چاه، جبرئیل به نزد او آمد و پیراهن مورد اشاره را بر او پوشاند. در روایتی طولانی
از حضرت صادق علیهالسلام آوردهاند که: این پیراهن همان جامهاي است که کاروانیان سالها پس از این جریان به همراه خود به
کنعان آوردند (صفحه 414 ) و بر چهره یعقوب افکندند و او بوي فرزندش یوسف را از آن دریافت و گفت: بوي یوسف را از آن
از حضرت صادق علیهالسلام آوردهاند که: وقتی یوسف به قعر چاه افکنده شد، جبرئیل نزد او رفت و « النُّبُوَّة » میشنوم. ( 1) در کتاب
از او پرسید: چه کسی تو را به چاه افکنده است؟ او پاسخ داد: برادران من. پرسید: چرا؟ گفت: به خاطر محبوبیت و جایگاهی که در
دل پدرم داشتم، برادرانم دچار آفت حسد شدند و مرا به چاه افکندند. از او پرسید: پسر جان! میخواهی از اینجا نجات پیدا کنی؟
پاسخ داد: این در گرو خواست خداي پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب است که اگر بخواهد، مرا نجات میبخشد. جبرئیل گفت:
لأرْضِ، یا ذَا الْجَلالِ وَ 􀁴 اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِاَنَّ لَکَ الْحَمْدَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، بَدیعُ السَّمواتِ وَ ا » : خداي آنان میفرماید این دعا را بخوان
الاِْکْرامِ اَنْ تُ َ ص لِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اَنْ تَجْعَلَ لی مِنْ اَمْري فَرَجا وَ مَخْرَجا، وَ تَرْزُقَنی مِنْ حَیْثُ اَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ
2) بارخدایا! از تو که ستایش از آن توست و خدایی جز ذات پاك تو نیست و پدیدآورنده آسمانها و زمین هستی، اي ) «. لااَحْتَسِبُ
صاحب شکوه و بزرگواري! از تو میخواهم که بر محمّد و خاندان او درود فرستی و در گرفتاري من راه نجات و گشایشی قرار
دهی و از آنجایی که فکر آن را میکنم و از آن جایی که فکرش را هم نمیتوانم بکنم روزیم ارزانی داري. یوسف این دعا را زیر
لب زمزمه کرد، که خداي توانا به برکت آن، هم او را از چاه نجات داد و هم از مکر وسوسه زنان کاخ نشین او را حراست فرمود و
؛ 2. تفسیر عَیّاشی، ج 2، ص 17 و ص 6 . هم فرمانروایی مصر را از جایی که هرگز فکر نمیکرد به وي ارزانی داشت. 1. آیه 94
آورده است که آن حضرت در قعر چاه این دعا را زمزمه میکرد: یا اِلهَ « علیبنابراهیم » تفسیر قُمّی، ج 1، ص 354 . (صفحه 415 ) و
اِبْراهیمَ وَ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ، ارْحَمْ ضَ عْفی وَ قِلَّۀَ حیلَتی وَ صِ غَري. ( 1) بارخدایا، اي خداي ابراهیم و اسحاق و یعقوب! به شکوه و
شکست ناپذیري خودت، به ناتوانی و بیچارگی و خردسالیام رحم کن! وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِ و به او وحی نمودیم که … حسن میگوید:
خدا در همان قعر چاه، مقام رسالت را به یوسف ارزانی داشت و با وحی بر او، نوید نجات و رستگاري و فرمانروایی بر مصر را به او
داد. لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُون بیگمان آنان را از این کار زشتشان در حالی که نمیدانند تو همان یوسف هستی
آگاهشان خواهی ساخت. به باور مفسّران منظور همان فرازي است که در مراحل پایانی داستان یا آخرین آیات سوره یوسف آمده
است که آن حضرت سرانجام از آنان میپرسد: آیا میدانید شما نسبت به یوسف و برادرش چه کردید و چگونه بیرحمانه و ظالمانه
رفتار نمودید؟ ( 2) این وحی، به باور بسیاري از مفسّران به سان همان وحی و رسالتی بود که به پیامبران ارزانی میشد. 1. تفسیر
( 2. آیه 89 . (صفحه 416 . قُمّی، ج 1، ص 341
82 . آیه (گریههاي دروغین)
اشاره
وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُون شب هنگام در حالی که گریه میکردند به سراغ پدر آمدند. ( 16 /یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
برادران یوسف نقشهاي را که براي او کشیده بودند، همانگونه که میخواستند پیاده کردند ولی بالاخره باید فکري براي بازگشت
کنند که پدر باور کند یوسف به صورت طبیعی و نه از طریق توطئه، سر به نیست شده است، تا عواطف پدر را به سوي خود جلب
کنند. طرحی که براي رسیدن این هدف ریختند این بود، که درست از همان راهی که پدر از آن بیم داشت و پیش بینی میکرد
صفحه 244 از 391
وارد شوند و ادعا کنند یوسف را گرگ خورده و دلایل قلابی براي آن بسازند.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
پایان روز و آغازین دقیقههاي تاریکی شب. چرا شامگاهان به خانه بازگشتند و چرا گریان و نالان آمدند؟ پاسخ هر دو :« عِشاء »
پرسش روشن است. آنان تا پاسی از شب، آمدن خود را به تأخیر افکندند تا سیاهکاري خود را با مشتبه ساختن کار بر پدر به
گونهاي سر و سامان بخشند و با گریه و ناله با پدر رو به رو شدند تا خود را راستگو جا زنند و با این شیوه و در آن شرایط بهتر
بتوانند بهانه آورند و عذر تراشند و جریان را طبیعی و عادي جلوه دهند. از آیه شریفه چنین دریافت میگردد که هر گریهاي از دل
( برنمیخیزد و هر اشک و نالهاي دلیل راستی و درستی گفتار گریه کننده نیست. (صفحه 417
قالُوا یا أَبانا إِنَّا ... » .83
آیه
« قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقینَ »
ترجمه
گفتند: اي پدر ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم و گرگ او را خورد، تو هرگز سخن ما را
تصدیق نخواهی کرد هر چند راستگو باشیم. ( 17 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
پدر که بیصبرانه انتظار ورود فرزند دلبندش یوسف را میکشید با یک نگاه به جمع آنها و ندیدن یوسف در میانشان سخت تکان
پدر جان ما رفتیم و مشغول مسابقه (سواري، تیراندازي و مانند آن) شدیم و » : خورد، بر خود لرزید و جویاي حال او شد: آنها گفتند
یوسف را که کوچک بود و توانایی مسابقه را با ما نداشت، نزد اثاث خود گذاشتیم، ما آن چنان سرگرم این کار شدیم که همه چیز
سخنان برادران خیلی حساب شده بود، .« حتی برادرمان را فراموش کردیم و در این هنگام گرگ بیرحم از راه رسید و او را درید
اي پدر ما) که جنبه عاطفی دارد مخاطب ساختند و ثانیا طبیعی است که برادران نیرومند در چنین ) « یا اَبانا » اولاً پدر را با کلمه
تفریحگاهی به مسابقه و سرگرمی مشغول شوند و برادر کوچک را به نگاهبانی اثاث وا دارند و از این گذشته براي غافلگیر کردن
پدر پیش دستی نموده و با همان چشم گریان گفتند تو هرگز باور نخواهی کرد، هر چند ما راست بگوییم.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
و به مفهوم مسابقه دادن است. نکته ظریف آن است که آنان نگفتند که تو هر راستگویی را تصدیق « سَبْق » از ریشه :« اِسْتِباق »
نمیکنی، بلکه گفتند: تو گفتار ما را هر چند راستگو باشیم باور نمیداري؛ چرا که آگاه بودند که پدر، از سویی از حسادت آنان
نسبت به یوسف آگاه بود و از دگر سو از شدت مهر و محبت خود به یوسف، نسبت به رفتار آنان در مورد فرزند دلبندش بد گمان
( شده بود. (صفحه 418
صفحه 245 از 391
وَ جاؤُ عَلی قَمیصِهِ ... » .84
آیه
« وَ جاؤُ عَلی قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ »
ترجمه
و پیراهن او را با خونی دروغین (نزد پدر) آوردند، گفت: هوسهاي نفسانی شما این کار را برایتان آراسته، من صبر جمیل میکنم
(و ناسپاسی نخواهم کرد) و از خداوند در برابر آن چه شما میگویید یاري میطلبم. ( 18 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اشاره
نیز تفسیر « وَسْوَسَ ۀ کردن » و گاهی به معنی « تَرْغیب » به معنی تزیین میباشد گاهی آن را به معنی « تَسْویل » از ماده « سَوَّلَتْ » جمله
کردهاند که تقریبا همه به یک معنی باز میگردد. یعنی هويهاي نفسانی شما این کار را براي شما زینت داد. اما از آن جا که
دروغگو حافظه ندارد و از آن جا که یک واقعه حقیقی پیوندهاي گوناگونی با کیفیتها و مسائل اطراف خود دارد که کمتر
میتوان همه آنها را در تنظیم دروغین آن منظم ساخت، برادران از این نکته غافل بودند که لااقل پیراهن یوسف را از چند جا پاره
کنند تا دلیل حمله گرگ باشد، آنها پیراهن برادر را که صاف و سالم از تن او بدر آورده بودند خون آلود کرده نزد پدر آوردند،
بلکه هوسهاي نفسانی » پدر هوشیار پرتجربه همین که چشمش بر آن پیراهن افتاد، همه چیز را فهمید و گفت: شما دروغ میگویید
و این نقشههاي شیطانی را کشیده است (بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً). در بعضی از روایات « شما این کار را برایتان آراسته
میخوانیم او پیراهن را گرفت و پشت و رو کرد و صدا زد پس چرا جاي دندان و چنگال گرگ در آن نیست؟ و به روایت دیگري
پیراهن را به صورت انداخت و فریاد کشید و اشک ریخت و گفت: این چه گرگ مهربانی بوده که فرزندم را خورده ولی به
پیراهنش کمترین آسیبی نرسانده است و سپس بیهوش شد و به سان یک قطعه چوب خشک به روي زمین افتاد، بعضی از برادران
فریاد کشیدند که اي واي بر ما از دادگاه عدل خدا در روز قیامت، برادرمان را از دست دادیم و پدرمان را کشتیم و پدر همچنان تا
سحرگاه بیهوش بود ولی به هنگام وزش نسیم سرد سحرگاهی به صورتش، به هوش آمد. ( 1) و با این که قلبش آتش گرفته
ذیل آیه. (صفحه 419 ) بود و جانش میسوخت اما هرگز سخنی که نشانه ناشکري و یأس و نومیدي و ، « تفسیر آلوسی » -1 *****
من صبر خواهم کرد، صبري جمیل و زیبا، شکیبایی توأم با شکرگزاري و سپاس » : جزع و فزع باشد بر زبان جاري نکرد، بلکه گفت
وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ). ) « من از خدا در برابر آن چه شما میگویید یاري میطلبم » : فَصَبْرٌ جَمیلٌ) و سپس گفت ) « خداوند
از او میخواهم تلخی جام صبر را در کام من شیرین کند و به من تاب و توان بیشتر دهد تا در برابر این طوفان عظیم، خویشتنداري
را از دست ندهم و زبانم به سخن نادرستی آلوده نشود. او نگفت از خدا میخواهم در برابر مصیبت مرگ یوسف به من شکیبایی
دهد، چرا که میدانست یوسف کشته نشده، بلکه گفت در مقابل آن چه شما توصیف میکنید که نتیجهاش به هر حال جدایی من
از فرزندم است صبر میطلبم.
تسویل نفس
صفحه 246 از 391
اشاره به این که هنگامی که هوسهاي سرکش بر روح و فکر انسان چیره میشود زشتترین جنایات همچون کشتن یا تبعید برادر
را در نظر انسان آن چنان زینت میدهد که آن را امري مقدس و ضروري، تصور میکند و این دریچهاي است به یک اصل کلی در
مسائل روانی که همیشه تمایل افراطی نسبت به یک مسأله مخصوصا هنگامی که توأم با رذائل اخلاقی شود، پردهاي بر حس
تشخیص انسان میافکند و حقایق را در نظر او دگرگون جلوه میدهد. لذا قضاوت صحیح و درك واقعیات عینی بدون تهذیب
نفس، امکانپذیر نیست و اگر میبینیم در قاضی، عدالت شرط شدهاست، یکی از دلایلش همین است و اگر قرآن مجید در سوره
باز اشارهاي به همین « وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّه: تقوي را پیشه کنید و خداوند به شما علم و دانش میدهد » : بقره آیه 282 میگوید
مطلب است.
دروغگو کم حافظه است
(صفحه 420 ) سرگذشت یوسف و داستان او با برادرانش بار دیگر این اصل معروف را به ثبوت میرساند که دروغگو نمیتواند راز
خود را براي همیشه مکتوم دارد، چرا که واقعیتهاي عینی به هنگامی که وجود خارجی پیدا میکند، روابط بیشماري با
موضوعات در اطراف خود دارد و دروغگو که میخواهد صحنه نادرستی را با دروغ خود بیافریند، هر قدر زیرك و زبردست باشد
نمیتواند تمام این روابط را حفظ کند، به فرض که چندین رابطه دروغین در پیوند با مسائل پیرامون حادثه درست کند، باز
نگهداري همه این روابط ساختگی در حافظه براي همیشه کار آسانی نیست و کمترین غفلت از آن موجب تناقض گویی میشود،
به علاوه بسیاري از این پیوندها مورد غفلت قرار میگیرد و همانها است که سرانجام واقعیت را فاش میکند و این درس بزرگی
است براي همه کسانی که به آبرو و حیثیت خویش علاقهمندند که هرگز گِرد دروغ نروند و موقعیت اجتماعی خویش را به خطر
نیفکنند و خشم خدا براي خود نخرند.
صبر جمیل چیست؟
شکیبایی در برابر حوادث سخت و طوفانهاي سنگین نشانه شخصیت و وسعت روح آدمی است، آن چنان وسعتی که حوادث
بزرگ را در خود جاي میدهد و لرزان نمیگردد. یک نسیم ملایم میتواند آب استخر کوچکی را به حرکت درآورد، اما
اقیانوسهاي بزرگ همچون اقیانوس آرام، بزرگترین طوفانها را هم در خود میپذیرند و آرامش آنها بر هم نمیخورد. گاه انسان
ظاهرا شکیبایی میکند ولی چهره این شکیبایی را با گفتن سخنان زننده که نشانه ناسپاسی و عدم تحمل حادثه است زشت و بدنما
میسازد. اما افراد باایمان و قوي الاراده و پر ظرفیت کسانی هستند که در اینگونه حوادث هرگز پیمانه صبرشان لبریز نمیگردد و
« صبر جمیل » و « صبر زیبا » ، سخنی که نشان دهنده ناسپاسی و کفران و بیتابی و جزع باشد بر زبان جاري نمیسازند، صبر آن ها
است. اکنون این سؤال پیش میآید که در آیات دیگر این سوره میخوانیم یعقوب آن قدر گریه کرد و غصه خورد که چشمانش
را از دست داد، آیا این منافات با صبر جمیل ندارد؟ پاسخ این سؤال یک جمله است و آن این که: قلب (صفحه 421 ) مردان خدا
کانون عواطف است، جاي تعجب نیست که در فراق فرزند، اشکهایشان همچون سیلاب جاري شود، این یک امر عاطفی است،
مهم آن است که کنترل خویشتن را از دست ندهند یعنی سخن و حرکتی بر خلاف رضاي خدا نگویند و نکنند. از احادیث اسلامی
استفاده میشود که اتفاقا همین ایراد را به هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر مرگ فرزندش ابراهیم اشک میریخت به
چشم میگرید و قلب » : او کردند که شما ما را از گریه کردن نهی کردي اما خود شما اشک میریزید؟ پیامبر در جواب فرمود
تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ یَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لا نَقُولُ ما یُسْخِطُ الرَّبَّ) و در جاي ) « اندوهناك میشود ولی چیزي که خدا را به خشم آورد نمیگویم
1) اشاره به این ) .« لَیْسَ هذا بُکاءً اَنَّ هذا رَحْمَۀٌ: این گریه (بیتابی) نیست، این رحمت (گریه عاطفی) است » : دیگر میخوانیم فرمود
صفحه 247 از 391
که در سینه انسان قلب است نه سنگ و طبیعی است که در برابر مسائل عاطفی واکنش نشان میدهد و سادهترین واکنش آن جریان
اشک از چشم است، این عیب نیست این حسن است، عیب آن است که انسان سخنی بگوید که خدا را به غضب آورد.
ضرورت توجه و مراقبت دائمی
ابوحمزه ثمالی از امام سجاد نقل میکند که من روز جمعه در مدینه بودم، نماز صبح را با امام سجاد خواندم، هنگامی که امام از
مواظب باش هر سائل و » : نماز و تسبیح، فراغت یافت به سوي منزل حرکت کرد و من با او بودم، زن خدمتکار را صدا زد، گفت
ابوحمزه میگوید: گفتم هر کسی که تقاضاي کمک .« نیازمندي از در خانه بگذرد، غذا به او بدهید، زیرا امروز روز جمعه است
درست است، ولی من از این میترسم که در میان آنها افراد مستحقی باشند و ما به آنها غذا » : میکند، مستحق نیست. امام فرمود
به همه آنها غذا » : سپس فرمود .« ندهیم و از در خانه خود برانیم و بر سر خانواده ما همان آید که بر سر یعقوب و آل یعقوب آمد
طبع جدید، جلد 22 ، صفحه 157 و 151 . (صفحه 422 ) (مگر نشنیدهاید) براي یعقوب هر روز ، « بحار الانوار » - بدهید ***** 1
گوسفندي ذبح میکردند، قسمتی را به مستحقان میداد و قسمتی را خود و فرزندانش میخورد، یک روز سؤال کننده مؤمنی که
روزهدار بود و نزد خدا منزلتی داشت، عبورش از آن شهر افتاد، شب جمعه بود بر در خانه یعقوب به هنگام افطار آمد و گفت: به
میهمان مستمند غریب گرسنه از غذاي اضافی خود کمک کنید، چند بار این سخن را تکرار کرد، آنها شنیدند و سخن او را باور
نکردند، هنگامی که او مأیوس شد و تاریکی شب، همه جا را فراگرفت برگشت، در حالی که چشمش گریان بود و از گرسنگی به
خدا شکایت کرد، آن شب را گرسنه ماند و صبح همچنان روزه داشت، در حالی که شکیبا بود و خدا را سپاس میگفت، اما
خداوند » : امام سپس اضافه فرمود .« یعقوب و خانواده یعقوب، کاملًا سیر شدند و هنگام صبح مقداري از غذاي آنها اضافه مانده بود
به یعقوب در همان صبح، وحی فرستاد که: تو اي یعقوب بنده مرا خوار کردي و خشم مرا بر افروختی و مستوجب تأدیب و نزول
مجازات بر تو و فرزندانت شدي … اي یعقوب من دوستانم را زودتر از دشمنانم توبیخ و مجازات میکنم و این به خاطر آن است
1) قابل توجه این که به دنبال این حدیث میخوانیم که ابوحمزه میگوید از امام سجاد پرسیدم یوسف چه ) .« که به آنها علاقه دارم
2) از این حدیث به خوبی استفاده میشود که یک لغزش کوچک و یا ) .« در همان شب » : موقع آن خواب را دید؟ امام فرمود
که گناه و معصیتی هم محسوب نمیشد، (چرا که حال آن سائل بر یعقوب روشن نبود) از پیامبران و « ترك اولی » صریحتر یک
اولیاي حق چه بسا سبب میشود که خداوند، گوشمالی دردناکی به آنها بدهد و این نیست مگر به خاطر این که مقام والاي آنان
ایجاب میکند، که همواره مراقب کوچکترین گفتار و رفتار خود باشند. جایی که یعقوب آن همه درد و رنج به خاطر بیخبر
ماندن از درد دل یک سائل بکشد باید فکر کرد، که جامعهاي که در آن گروهی سیر و گروه زیادي گرسنه باشند چگونه ممکن
جلد 2 صفحه « تفسیر برهان » - است مشمول خشم و غضب پروردگار نشوند و چگونه خداوند آنها را مجازات نکند. ***** 1
( جلد 2، صفحه 411 . (صفحه 423 « نورالثقلین » جلد 2، صفحه 243 و « تفسیر برهان » -2 . جلد 2، صفحه 411 « نورالثقلین » 243 و
دعاي گیراي یوسف
در روایات اهلبیت علیهمالسلام و در طرق اهل تسنن میخوانیم: هنگامی که یوسف در قعر چاه قرار گرفت، امیدش از همه جا قطع
و تمام توجه او به ذات پاك خدا شد، با خداي خود مناجات میکرد و به تعلیم جبرئیل راز و نیازهایی داشت، که در روایات به
اَللّهُمَّ یا مُونِسَ کُلِّ غَریبٍ وَ یا صاحِبَ کُلِّ » : عبارات مختلفی نقل شده است. در روایتی میخوانیم با خدا چنین مناجات میکرد
وَحیدٍ وَ یا مَلْجَ أَ کُلِّ خائِفٍ وَ یا کاشِفَ کُلِّ کُرْبَۀٍ وَ یا عالِمَ کُلِّ نَجْوي وَ یا مُنْتَهی کُلِّ شَ کْوي وَ یا حاضِ رَ کُلِّ مَلَاءٍ یا حَیُّ یا قَیُّومُ
اَسْئَلُکَ اَنْ تَقْذِفَ رَجائَکَ فی قَلْبی حَتّی لا یَکُونَ لی هَمٌّ وَ لا شُغْلٌ غَیْرُكَ وَ اَنْ تَجْعَلَ لی مِنْ اَمْري فَرَجا وَ مَخْرَجا اِنَّکَ عَلی کُلِّ
صفحه 248 از 391
بار پروردگارا! اي آن که مونس هر غریب و یار تنهایانی، اي کسی که پناهگاه هر ترسان و برطرف کننده هر غم و …» .« شَیْءٍ قَدیرٌ
اندوه و آگاه از هر نجوي و آخرین امید هر شکایت کننده و حاضر در هر جمع و گروهی، اي حی و اي قیوم، از تو میخواهم که
امیدت را در قلب من بیفکنی، تا هیچ فکري جز تو نداشته باشم و از تو میخواهم که از این مشکل بزرگ، فرج و راه نجاتی، براي
جالب این که در ذیل این حدیث میخوانیم: فرشتگان صداي یوسف را شنیدند و عرض .« من فراهم کنی که تو بر هر چیز توانایی
اِلهَنا نَسْمَعُ صَوْتا وَ دُعاءً: اَلصَّوْتُ صَوْتُ صَبِیٍّ وَ الدُّعاءُ دُعاءُ نَبِیٍّ: پروردگارا! ما صدا و دعایی میشنویم، آواز، آواز کودك » : کردند
1) این نکته نیز قابل توجه است هنگامی که یوسف را برادران به چاه افکندند پیراهن او را ) .« است، اما دعا، دعاي پیامبري است
درآورده بودند و تنش برهنه بود، فریاد زد که لااقل پیراهن مرا به من بدهید تا اگر زنده بمانم تنم را بپوشانم و اگر بمیرم کفن من
باشد، برادران گفتند: از همان خورشید و ماه و یازده ستارهاي را که در خواب دیدي بخواه که در این چاه مونس تو باشد و لباس
جلد 5، صفحه 3373 . (صفحه 424 ) غیر خدا دعاي فوق ، « تفسیر قرطبی » - در تنت بپوشانند (و او به دنبال یأس مطلق، از ***** 1
هنگامی که یوسف را به چاه افکندند، جبرئیل نزد او آمد و گفت: کودك، » : را خواند). ( 1) از امام صادق نقل شده است که فرمود
اینجا چه میکنی؟ در جواب گفت: برادرانم مرا در چاه انداختهاند، گفت: دوست داري از چاه خارج شوي؟ گفت: با خداست اگر
بخواهد مرا بیرون میآورد، گفت: خداي تو دستور داده این دعا را بخوان تا بیرون آیی: گفت: کدام دعا؟ گفت؛ بگو: اَللّهُمَّ اِنّی
لارْضِ، ذُو الْجَلالِ وَ الاِْکْرامِ، اَنْ تُ َ ص لِّیَ عَلی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ 􀁴 اَسْئَلَکَ بِاَنَّ لَکَ الْحَمْدُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْمَنّانُ، بَدیعُ السَّماواتِ وَ ا
تَجْعَلَ لی مِمّا اَنَا فیهِ فَرَجا وَ مَخْرَجا: پروردگارا! من از تو تقاضا میکنم اي که حمد و ستایش براي تو است، معبودي جز تو نیست،
تویی که بر بندگان نعمت میبخشی، آفریننده آسمانها و زمینی، صاحب جلال و اکرامی، تقاضا میکنم که بر محمد و آلش درود
2) مانعی ندارد که یوسف همه این دعاها را خوانده باشد. ) « بفرستی و گشایش و نجاتی از آنچه در آن ستم براي من قرار دهی
( جلد 2، صفحه 416 . (صفحه 425 ، « نور الثقلین » -2 . جلد 5، صفحه 3373 ، « تفسیر قرطبی » -1 *****
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
آراستن و جلوه دادن هواي نفس آن چیزي را که آراستگی و زیبایی ندارد. :« تَسْویل » . خون دروغین :« دَمٍ کَذِبٍ »
دروغی رسوا و احمقانه
آنان براي تحمیل دروغ و نیرنگ خود به پدر و خاندان خویش و پوشیده داشتن جنایت زشت و بیرحمانه ي خود نقشه شوم و
احمقانه دیگري کشیدند و دروغی رسوا و حساب نشده براي فریب دیگران سرهم بندي نمودند و پیراهن یوسف را که به خونی
دروغین آغشته بودند، به همراه خود آوردند و گفتند: پدر، این خون برادرمان یوسف است که به هنگام گرفتار آمدن در چنگال
میگوید: پدر گفت: پیراهن او را بدهید، هنگامی که آن را سالم دید، گفت: به خداي « حَسَن » . گرگ به پیراهنش ریخته است
سوگند که تاکنون گرگ آدمخواري بردبارتر از این گرگ ندیدهام؛ چرا که به گونهاي آرام و با تدبیر کودك محبوب مرا خورده،
که پیراهن او را را ندریده است. و در روایت است که یعقوب آن پیراهن را بر چهره افکند و گفت: پسرم یوسف! گرگ مهربانی تو
میگوید در جامه و « شعبی » . را گرفت و با اینکه میگویند تو را دریده و گوشت بدنت را خورده، پیراهنت را پاره نکرده است
پیراهن یوسف سه نشانه از راستی و عظمت او جلوهگر شد: 1 آنگاه که به وسیله آن بانوي کاخ، از ناحیه پشت شکافته شد. 2 آنگاه
که آن را بر چهره و دیدگان پدرش افکندند و او بینا شد. 3 زمانی که پیراهن او را با خونی دروغین نزد پدرش آوردند. و پارهاي
صفحه 249 از 391
دیگر آوردهاند که وقتی پیراهن یوسف را به پدرش دادند، گفت: اگر گرگ فرزندم را خورده بود، پیراهن او سالم نمیماند. آنان
در یک لحظه خود را باختند و گفتند: ممکن است راهزنان او را کشته باشند. پدر گفت: چگونه او را کشتند، امّا جامه ارزشمند او
را نبردند؟ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً (صفحه 426 ) یعقوب که به آنان بد گمان شده بود گفت: نه گرگ فرزندم را خورده
است و نه به وسیله راهزنان کشته شده، بلکه هواي نفس شما این کار زشت و ظالمانه را در نظرتان آراسته است. فَصَبْرٌ جَمیلٌ پس
شکیبایی من در برابر این رویداد غمبار، شکیبی نیکو و زیباست؛ از این رو نه بیتابی و بیقراري میکنم و نه به مردم شکایت
میبرم. به باور پارهاي منظور این است که: شکیبایی زیبا، بهتر و نیکوتر از آن بیتابی است که سودي در پی ندارد. سید مرتضی
میگوید: شکیبایی به هنگامی زیبا و نیکوست که تنها براي خدا باشد و چون شکیبایی یعقوب در هجران یوسف اینگونه بود، به این
صورت وصف شد و در قرآن و دیگر منابع مذهبی شکیبایی زیبا عنوان یافت. وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِ فُونَ. و من در برابر آنچه
شما میگویید و وصف میکنید، از خداي توانا یاري میجویم. و ممکن است منظور این باشد که: من در تحمّل تلخی و دشواري
شکیبایی در برابر این رویداد غمبار، از خدا یاري میجویم و پس از این جریان یوسف سه روز در آن چاه بود.
پرتوي از آیاتی که گذشت
پرتوي از آیات
از آیات چند گانهاي که ترجمه و تفسیر آنها گذشت، این درسهاي آموزنده نیز دریافت میگردد:
1 ابعاد وجود انسان و نیازهاي گوناگون او
1) انسان یک ماشین بیاحساس نیست تا هماره کار کند، همانگونه که یک جوك هندي هم نیست که همه ارزشهاي زندگی )
. مادي را کنار گذارد و به جنگ سازمان وجود خویش و کششهاي غریزي و طبیعی خود بر خیزد و نیز تنها از بعد معنوي و 1
مترجم. (صفحه 427 ) الهی پدید نیامده است تا هماره به نیایش و پرستش و عبادت خدا روزگار بگذراند، بلکه موجودي شگرف و
شگفتانگیز با دنیاي خاصّ خود و ابعادي چند گانه است که هم نیاز به پاسخگویی به نداي فطرت خداجوي خویش دارد و هم به
سوي وجدان و ارزشهاي انسانی کشیده میشود؛ هم نیاز به غذا دارد و هم تفریح و هم جستجوگر و حقیقت جو است. از این رو
یعقوب به نیاز فرزندانش به تفریح و سرگرمیِ سالم و استدلال آنان بر نیاز یوسف پاسخ منفی نداد. حضرت کاظم علیهالسلام در
اَجْتَهِدُوا فی اَنْ یَکُونَ زَمْانُکُمْ اَرْبَعَ ساعاتٍ: ساعَۀٌ لِمُناجاةِ اللّهِ، وَ ساعَۀٌ لاِءَمْرِ الْمَعاشِ وَ ساعَۀٌ لِمُعاشَرَةِ الاِْخْوانِ » : این مورد میفرماید
1) شما پیروان ما بکوشید تا ساعتهاي شبانه روز خویش …) « الثِّقاتِ الَّذینَ یَعْرِفُونَ عُیُوبَکُمْ … وَ ساعَۀٌ فیها لِلَذّاتِکُمْ فی غَیْرِ مُحَرَّمٍ
را به چهار بخش تقسیم کنید و از زندگیِ درست بهرهور گردید: بکوشید بخشی را براي نیایش با خدا قرار دهید؛ بخش دوّم را
براي تأمین معاش و اقتصاد جامعه کوچک خانه و خانواده، بخش سوم را براي صله رحم و پیوندها و نشستهاي آموزنده و انسان
ساز و همفکري و همکاري با یاران مورد اعتماد و داراي سه ویژگی امانت، شناخت و اخلاص، و چهارمین بخش را براي تفریح
سالم بگذارید و به هوش باشید که تفریح سالم، به شما نشاط و شادابی میبخشد و شما را براي انجام وظایف و به دوش کشیدن بار
مسئولیت در بخشهاي دیگر زندگی توان میبخشد.
2 فرزند خود را با سختیها آشنا کنید
چه بسیار استعدادها و نبوغهاي طبیعی که بر اثر امواج عواطف پدر و مهروزي 1. بِحارالانوار، ج 17 ، ص 203 . (صفحه 428 ) بسیار
صفحه 250 از 391
مادر و محبتهاي سرشار اطرافیان کودك نه تنها میدان ظهور و بروز نمییابد و شکوفا نمیگردد، بلکه به سوي خمودي و
افسردگی پیش میرود و تن پروري بر جاي مینهد. به همین دلیل است که مربیّان شایسته و پدران و مادران آگاه باید در کنار مهر
و عاطفه و محبّت منطقی و بجا، کودك را با روح استقلال جویی بار آورند و بگذارند همگام با موج عواطف، فشارهاي زندگی را
نیز بچشد و براي رویارویی با آنها ابتکار به خرج دهد و به گونهاي او را همراهی کنند که به طور خودکار سردي و گرمی روزگار،
دوست و دشمن، عوامل موفقیت و شکست، فراز و نشیبها و موانع رشد و تعالی را بشناسد و راه برخورد درست با هر کدام را از
خود بروز دهد، در غیر این صورت عزیز دردانه و لوس بار آمده و در بستر زمان و در کوره آزمایشها و رخدادهاي زندگی از
( 1. نگارنده. (صفحه 429 ( چشم روزگار میافتد. ( 1
وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا ... » .85
آیه
« وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلی دَلْوَهُ قالَ یا بُشْري هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَۀً وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یَعْمَلُونَ »
ترجمه
و کاروانی فرا رسید، مأمور آب را (به سراغ آب) فرستادند، او دلو خود رادر چاه افکند و صدا زد؛ مژده باد: این کودکی است (زیبا
و دوست داشتنی) و این امر را به عنوان یک سرمایه از دیگران مخفی داشتند و خداوند به آن چه آنها انجام میدادند آگاه است.
19 / یوسف) )
شرح آیه از تفسیر نمونه
گرفته شده که « وُرُود » به معنی آبآور، در اصل از « وارِد » . گفتهاند که دائما در سیر و حرکت است « سَیّارَة » کاروان را به این جهت
معنی آن همانگونه که راغب در مفردات گفته، قصد آب کردن است، هر چند بعدا توسعه یافته و به هر ورود و دخولی گفته شده
به معنی قطعهاي از گوشت است، که آن را جدا میکنند و سپس تعمیم یافته و به قطعه مهمی « بَضْع » در اصل از ماده « بِضاعَۀ » . است
به معنی عدد سه تا ده آمده است (مفردات راغب). یوسف در تاریکی وحشتناك چاه « بِضْع » از مال و سرمایه نیز گفته شده است و
که با تنهایی کشندهاي همراه بود، ساعات تلخی را گذرانده اما ایمان به خدا و سکینه و آرامش حاصل از ایمان، نور امید بر دل او
افکند و به او تاب و توان داد که این تنهایی وحشتناك را تحمل کند و از کوره این آزمایش، پیروز بدر آید. چند روز از این ماجرا
و در آن نزدیکی منزل « کاروانی سررسید » گذشت خدا میداند، بعضی از مفسران سه روز و بعضی دو روز نوشتهاند. به هر حال
کسی را که مأمور آب آوردن بود به سراغ آب فرستادند، مأمور » گزید، پیدا است نخستین حاجت کاروان تأمین آب است، لذا
یوسف از قعر چاه متوجه شد که سر و صدایی از فراز چاه میآید و به دنبال آن، دلو و طناب را .« آب، دلو خود را در چاه افکند
دید که به سرعت پایین میآید، فرصت را غنیمت شمرد و از این عطیه الهی بهره گرفت و بیدرنگ به آن چسبید. مأمور آب
احساس کرد دلوش بیش از اندازه سنگین شده، هنگامی که آن را با قوت بالا کشید، ناگهان چشمش به کودك خردسال ماه
قالَ یا بُشْري هذا غُلام). (صفحه 430 ) کمکم گروهی از ) « مژده باد این کودکی است به جاي آب » : پیکري افتاده و فریاد زد
کاروانیان از این امر آگاه شدند، ولی براي این که دیگران با خبر نشوند و خودشان بتوانند این کودك زیبا را به عنوان یک غلام
وَ اَسَرُّوهُ بِضعَۀً). ) « این امر را به عنوان یک سرمایه نفیس از دیگران مخفی داشتند » ، در مصر بفروشند
صفحه 251 از 391
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
کالا یا بخشی از مال که براي :« بِضاعَۀ » . به کسی گفته میشود که پیشاپیش کاروان براي یافتن آب و آوردن آن میرود :« وارِد »
تجارت به کار گرفته میشود.
یوسف در اسارت پول پرستان
این کاروان از مدین به سوي مصر روان بود، امّا راه خود را گم کرد و در بیراههاي پیش رفت تا در کنار آن چاه منزل کرد. چاه
مورد اشاره، در بیابانی دور افتاده و بیآب و علف بود که چوپانها و رهگذران، از آن آب بر میگرفتند؛ و آب شور و تیرهاي
داشت که پس از افتادن یوسف در آن، زلال و شیرین گردید. فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ پس کاروانیان آبآور خود را براي تهیه آب گسیل
گفتهاند. فَأَدْلی دَلْوَهُ او دلو خود را به چاه افکند تا آب بیرون بکشد، که ان کودك محبوب « مالک » داشتند. پارهاي نام آن مرد را
پسري زیبا و پر شکوه را دید که به جاي آب بالا آمده است. پیامبر گرامی « مالک » ، طناب دلو را گرفت و هنگامی که دلو بالا آمد
1. الفِرْدَوْس، دیلمی، ج ( در وصف زیبایی چهره و سیرت یوسف فرمود: اُعْطِیَ یُوسُفَ شَطْرَ الْحُسْنِ وَ النِّصْفُ الاْخَرُ لِسائِرِ النّاسِ. ( 1
میگوید: « کَعْب الَاحْبار » . 1، ص 403 . (صفحه 431 ) نیمی از زیبایی و جمال به یوسف ارزانی گردید و نیم دیگر آن به همه مردم
یوسف، چهرهاي زیبا، موهاي پیچیده و جالب، چشمانی درشت و جذاب، اندامی بر افراشته و چهارشانه، کمري باریک و پوستی
سپید و سیمایی درخشان داشت و به هنگام تبسّم نوري از دندانهایش برق میزد و زمانی که سخن میگفت شعاعی فروزان در
گفتارش هویدا میشد که گویی از دندانهاي صدفی پیشین او زبانه میکشید. او در زیبایی وصف ناپذیر و به سان روشنی و
درخشندگی روز در برابر شب بود. او به زیباییِ آغازین روزهاي آفرینش آدم، که خدا از روح خود براو دمید و هنوز دچار لغزش
به ارث برده بود. قالَ یا « ساره » نشده بود، شباهت داشت. به باور پارهاي او این زیبایی بینظیر را از مام بزرگ و پر فضیلت خویش
هنگامی که آب آورِ کاروان، یوسف را دید که به دلو آویزان شده است، فریاد برآورد که « سدي » و « قَتاده » بُشْري هذا غُلامٌ به باور
بر آن است که: او هنگامی که دید دلو سنگین است، « جُبّائی » مژده! مژده! این پسري است که به جاي آب از چاه برآمده است. امّا
نگاهی به چاه افکند و یوسف را دید و بیاختیار فریاد بر آورد که مژده! مژده! و از پی فریاد او کاروانیان گرد آمدند و یوسف را از
منظور این است که: آن کسانی که یوسف را پیدا کردند، از بیم آنکه « سدي » و « مُجاهِد » چاه بالا کشیدند. وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَۀ به باور
مباد دیگر سوداگران خود را شریک بدانند، او را پنهان کردند و گفتند این کالایی است که به ما امانت دادهاند تا براي صاحبانش
منظور این است که برادران یوسف که از دور مراقب اوضاع بودند با دیدن جریان پیش آمدند و « ابن عبّاس » بفروشیم. امّا به باور
برادريِ خود را با آن کودك محبوب نهان داشته و به کاروانیان گفتند: این کودك برده ماست که گریخته و در این چاه نهان شده
(صفحه 432 ) است و به یوسف نیز هشدار دادند که اگر حقیقت را بگوید کشته خواهد شد؛ و او نیز از ترس لب فرو بست. (صفحه
(433
وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ ... » .86
آیه
« وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزَّاهِدینَ »
صفحه 252 از 391
ترجمه
/ و او را به بهاي کمی، چند درهم، فروختند و نسبت به (فروختن) او بیاعتنا بودند (چرا که میترسیدند رازشان فاش شود). ( 20
یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ: اشیاء مردم » : در اصل به معنی این است که چیزي را با ستمگري کم کنند و لذا قرآن میگوید « بَخْس »
85 / هود). در اینجا این سؤال پیش میآید که چرا آنها یوسف را که حداقل غلام پر قیمتی محسوب میشد ) « را با ظلم کم نکنید
به بهاي اندك و به تعبیر قرآن به ثَمَن بَخْس فروختند. ولی این معمول است که همیشه دزدان و یا کسانی که به سرمایه مهمی بدون
زحمت دست مییابند از ترس این که مبادا دیگران بفهمند آن را فورا میفروشند و طبیعی است که با این فوریت نمیتوانند بهاي
گزافی براي خود فراهم سازند. در این که یوسف را به چند درهم فروختند و چگونه میان خود تقسیم کردند، باز در میان مفسران
گفتگو است، بعضی 20 درهم و بعضی 22 درهم و بعضی 40 درهم و بعضی 18 درهم نوشتهاند و با توجه به این که عدد
آنها نسبت به فروختن » : فروشندگان را ده نفر دانستهاند، سهم هر کدام از این مبلغ ناچیز روشن است و در پایان آیه میفرماید
وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزَّاهِدینَ). در حقیقت این جمله در حکم بیان علت براي جمله قبل است، اشاره به این که ) « یوسف، بیاعتنا بودند
اگر آنها یوسف را به بهاي اندك فروختند به خاطر این بود که نسبت به این معامله بیمیل و بیاعتناء بودند. این موضوع یا به خاطر
آن بود که یوسف را کاروانیان، ارزان به دست آورده بودند و انسان چیزي را که ارزان به دست آورد، غالبا ارزان از دست میدهد
و یا این که از این میترسیدند که سرّ آنها فاش شود و مدعی پیدا کنند و یا از این نظر که در یوسف نشانههاي غلام بودن را
نمیدیدند، بلکه آثار آزادگی و حرّیت در چهره او نمایان بود و به همین دلیل نه فروشندگان چندان رغبت به فروختن او داشتند و
نه خریداران.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
کم و ناچیز دادن حق دیگري. سرانجام آن کودك محبوب به بهایی ناچیز معامله شد و کاروانیان او را به :« بَخْس » ( (صفحه 434
همراه خود به سوي مصر حرکت دادند. وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ و او را به بهایی اندك و ناچیز فروختند. دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ به چند درهم
نشانگر اندك بودن بهایی است که در برابر یوسف دریافت داشتند. از چهارمین امام ، « مَعْدُود » فروختند. و وصف درهمها با واژه
نور آوردهاند که فرمود: برادران یوسف آن درهمها را میان خود تقسیم کردند که به هر کدام دو درهم رسید. امّا از دیدگاه
چهل درهم و طبق روایت رسیده از حضرت صادق علیهالسلام هیجده « عِکْرِمَه » آن درهمها بیست و دو درهم، به باور « مُجاهِد »
درهم بود.
فروشندگان یوسف
آوردهاند که فروشندگان یوسف، « مُجاهِد » و « ابن عبّاس » در مورد فروشنده، یا فروشندگان یوسف گفتگوست: گروهی از جمله
برادران او بودند؛ چرا که یکی از آنان در نزدیکی چاه کمین کرده بود تا از آنچه بر سر آن کودك محبوب میآید، آگاه شود و
دیگران را در جریان قرار دهد؛ و هنگامی که دید کاروانیان او را از چاه بیرون آوردند، او برادران را در جریان قرار داد و از پی آن
صفحه 253 از 391
که آبآور کاروان بود و یوسف را از چاه بیرون کشیده بود، رفتند و یوسف را به عنوان برده فراري به او ، « مالک » همگی به نزد
در تفسیر خود آورده است که: بیرون آورندگان یوسف از چاه، تا زمانی که آن کودك محبوب را به همراه « ابوحمزه » . فروختند
خود داشتند، هماره در کارشان با خیر و برکت رو به رو بودند و زمانی که یوسف را فروختند، خیر و برکت نیز از کار آنان رخت
بر بست. (صفحه 435 ) وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزَّاهِدینَ. در تفسیر این فراز دیدگاهها متفاوت است: 1 به باور برخی منظور این است که: آن
کسانی که او را خریدند، از خریدن او شادمان نبودند و به این کار بیرغبت و بیشور و شوق به نظر میرسیدند؛ چرا که آنان در
سیماي یوسف نشان آزادگان و اخلاق شایستگان و بزرگان را تماشا کردند و میترسیدند بر اثر خریدن و به بردگی بردن او، دچار
گرفتاري و زیان گردند. 2 امّا به باور برخی دیگر منظور این است که: آنان نسبت به خود یوسف بیرغبت بودند؛ چرا که آنان او را
براي تجارت و سود خریده بودند و نه براي خدمت به خودشان. 3 از دیدگاه پارهاي منظور این است که: برادران یوسف که او را به
کاروانیان فروختند، نسبت به پول دریافتی علاقهاي نداشتند؛ چرا که آنان این کار را نه براي به دست آوردن پول، که براي سر پوش
نهادن بر کار ظالمانه خود انجام دادند و تنها در این اندیشه بودند که او را به سرزمینی دور دست تبعید سازند تا رازشان فاش
نگردد. 4 و از دیدگاه پارهاي دیگر منظور این است که خریداران یوسف بدان دلیل که از موقعیت معنوي و مقام والاي او در بارگاه
خدا آگاهی نداشتند، نسبت به او شور و علاقهاي نشان نمیدادند و او را گرامی نمیداشتند. به باور ما دیدگاههاي چهارگانهاي که
گذشت با هم ناسازگار نیست و میتوان آیه را به همه این مفاهیم و معانی تفسیر کرد. 5 و بعضی نیز بر این باورند که: فروشندگان
یوسف در مصر، نسبت به پول دریافتی بیرغبت بودند؛ چرا که آن را نه پول تجارت، که پول گمشدهاي میدیدند که آن را یافته و
( بدون رساندن به پدر و مادرش او را فروختهاند. (صفحه 436
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ ... » .87
آیه
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْ رَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمی مَثْواهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ »
« الْأَحادیثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ
ترجمه
و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید به همسرش گفت: مقام وي را گرامی دار، شاید براي ما مفید باشد و یا او را به عنوان
فرزند انتخاب کنیم و این چنین یوسف را در آن سرزمین متمکن ساختیم، (ما این کار را کردیم) تا تعبیر خواب را بیاموزد و خداوند
بر کار خود پیروز است، ولی اکثر مردم نمیدانند. ( 21 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
به معنی اقامت است ولی در اینجا به معنی موقعیت و مقام و منزلت میباشد. داستان پر ماجراي « ثَوي » به معنی مقام از ماده « مَثْوا »
یوسف با برادران که منتهی به افکندن او در قعر چاه شد به هر صورت پایان پذیرفت و فصل جدیدي در زندگانی این کودك
خردسال در مصر شروع شد. به این ترتیب که یوسف را سرانجام به مصر آوردند و در معرض فروش گذاردند و طبق معمول چون
که در حقیقت مقام وزارت یا نخست وزیري فرعون را داشت گردید، چرا که آنها بودند که « عزیز مصر » تحفه نفیسی بود نصیب
بپردازند، اکنون ببینیم در خانه عزیز مصر چه میگذرد. عزیز مصر « غلام ممتاز از تمام جهات » میتوانستند قیمت بیشتري براي این
صفحه 254 از 391
فرزندي نداشت و در اشتیاق فرزند به سر میبرد، هنگامی که چشمش به این کودك زیبا و برومند افتاد، دل به او بست که به جاي
در ارض براي یوسف، یا به خاطر آن بود که آمدن یوسف به مصر و مخصوصا گام نهادن او در « تمکین » . فرزند براي او باشد
محیط زندگی عزیز مصر، مقدمهاي براي قدرت فوق العاده او در آینده شد و یا به خاطر این بود که زندگی در قصر عزیز قابل
مقایسه با زندگی در قعر چاه نبود، آن شدت تنهایی و گرسنگی و وحشت کجا و این همه نعمت و رفاه و آرامش کجا؟ بعد از آن
تَأْویلِ » وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ). منظور از ) « ما این کار را کردیم تا تأویل احادیث را به او تعلیم دهیم » اضافه مینماید که
علم تعبیر خواب است که (صفحه 437 ) یوسف از طریق آن میتوانست به بخش مهمی از اسرار آینده آگاهی پیدا کند. « لاحادیثِ 􀁴 ا
در پایان آیه میفرماید: (وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ). یکی از مظاهر عجیب قدرت خداوند و تسلطش بر
کارها این است که در بسیاري از موارد وسایل پیروزي و نجات انسان را به دست دشمنانش فراهم میسازد، چنان که در مورد
یوسف اگر نقشه برادران نبود او هرگز به چاه نمیرفت و اگر به چاه نرفته بود، به مصر نمیآمد و اگر به مصر نیامده بود نه به زندان
میرفت و نه آن خواب عجیب فرعون و نه سرانجام عزیز مصر میشد. در حقیقت خداوند یوسف را با دست برادران بر تخت نشاند،
هر چند آنها چنین تصور میکردند که او را در چاه بدبختی سرنگون ساختند. از جمله مسائلی که در آیات فوق جلب توجه میکند
این است که نام عزیز مصر در آن برده نشده. تنها گفته شده است آن کسی که از مصر یوسف را خرید. اما این کس چه کسی بوده
در آیه بیان نگردیده است در آیات آینده باز میبینیم یک مرتبه پرده از روي عنوان این شخص برداشته نمیشود و تدریجا معرفی
وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَي الْبابِ: هنگامی که یوسف تسلیم عشق زلیخا نشد و به سوي در خروجی فرار » : میگردد مثلًا در آیه 25 میفرماید
همسر ) « امْرَأَةُ الْعَزیزِ » از این آیات که میگذریم به آیه 30 میرسیم که تعبیر به .« کرد آقاي آن زن را دم در ناگهان مشاهده کرد
عزیز) در آن شده است. این بیان تدریجی یا به خاطر آن است که قرآن طبق سنتی که دارد هر سخنی را به مقدار لازم بازگو
میکند که این از نشانههاي فصاحت و بلاغت است و یا این که همانگونه که امروز نیز در ادبیات معمول است به هنگام ذکر یک
داستان از یک نقطه سربسته شروع میکنند تا حس کنجکاوي خواننده را برانگیزند و نظر او را به سوي داستان جذب کنند. نکته
دیگري که در آیات فوق سؤالانگیز است این است که موضوع آگاهی از تعبیر خواب چه رابطهاي با آمدن یوسف به کاخ عزیز
است به آن اشاره شده است. ولی توجه به این نکته ممکن است پاسخی براي سؤال « لام غایب » که « لِنُعَلِّمَهُ » در « لام » مصر دارد که با
فوق باشد که بسیاري از مواهب علمی را خداوند در مقابل پرهیز از گناه و مقاومت در برابر هوسهاي سرکش میبخشد و به تعبیر
دیگر این مواهب که ثمره روشنبینیهاي قلبی است جایزهاي میباشد که خداوند به (صفحه 438 ) اینگونه اشخاص میبخشد. در
معبّر معروف خواب میخوانیم که او مرد بزازي بود، بسیار زیبا، زنی دل به او بست و با حیلههاي مخصوصی، او « ابن سیرین » حالات
را به خانه خود برده درها را به روي او بست، اما او تسلیم هوسهاي آن زن نشد و مرتبا مفاسد این گناه بزرگ را بر او میشمرد،
ولی آتش هوس او به قدري سرکش بود که آب موعظه آن را خاموش نمیساخت، ابن سیرین براي نجات از چنگال او چارهاي
اندیشید، برخاست و بدن خود را با اشیاء آلودهاي که در آن خانه بود چنان کثیف آلوده و نفرتانگیز ساخت که هنگامی که زن
آن منظره را دید از او متنفر شد و او را از خانه بیرون کرد. میگویند ابن سیرین بعد از این ماجرا فراست و هوشیاري فوقالعادهاي
در تعبیر خواب نصیبش شد و داستانهاي عجیبی از تعبیر خواب او در کتابها نوشتهاند که از عمق اطلاعات او در این زمینه خبر
میدهد. بنابراین ممکن است یوسف این علم و آگاهی خاص را به خاطر تسلط بر نفس در مقابل جاذبه فوقالعاده همسر عزیز مصر
پیدا کرده باشد. از این گذشته در آن عصر و زمان دربار زمامداران بزرگ، مرکز معبّران خواب بود و جوان هوشیاري همچون
یوسف میتوانست در دربار عزیز مصر از تجربیّات دیگران آگاهی یابد و آمادگی روحی را براي افاضه علم الهی در این زمینه
حاصل کند. به هر حال این نه اوّلین بار و نه آخرین بار است که خداوند به بندگان مخلصی که در میدان جهاد نفس بر هوسهاي
اَلْعِلْمُ نُورٌ » سرکش پیروز میشوند مواهبی از علوم و دانشها میبخشد که با هیچ مقیاس مادي قابل سنجش نیست حدیث معروف
صفحه 255 از 391
نیز میتواند اشاره به این واقعیت باشد. این علم و دانشی نیست در محضر استاد خوانده شود و یا این که « یَقْذِفُهُ اللّهُ فی قَلْبِ مَنْ یَشآءُ
بیحساب به کسی بدهند. اینها جوایزي است براي برندگان مسابقه جهاد با نفس.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
بود که مرد شماره دوّم دولت مصر به شمار میرفت. او « اظفیر » یا ، « قطفیر » جایگاه، قرارگاه. خریدار یوسف، شخصی به نام :« مَثْوي »
خزانهدار پادشاه آن کشور و جانشین او و فرمانده (صفحه 439 ) سپاه وي بود و کسی که این پستهاي حسّاس را در آنجا به عهده
میدادند. به همین جهت بود که وقتی یوسف با تعبیر خواب پادشاه آن کشور، خزانهداري « عزیز » میگرفت، به او لقب بلند آوازه
یوسف را به چهل دینار پول « مالک بن زعر » : در این مورد میگوید « ابن عبّاس » . مصر را به عهده گرفت، این لقب به او نیز داده شد
میگوید: یوسف را براي فروش به بازار مصر آوردند و « وَهَب » . و یک جفت کفش و دو جامه سپید به عزیز مصر فروخت
خریداران همچنان بهاي او را بالا میبردند، تا زمانی که او را به برابر وزنش از پول و مشک و حریر فروختند و عزیز مصر او را به
بود، آورد و به او سفارش کرد که مقام یوسف را « زلیخا » و لقب او « راعیل » این بها خریداري کرد و او را نزد همسرش که نامش
گرامی دارد. عَسی اَنْ یَنْفَعَنا امید که او را به قیمت هنگفت بفروشیم و سودي سرشار ببریم. اَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدا یا او را به فرزندي بگیریم؛
چرا که او فرزند نداشت. عزیز مصر هنگامی در مورد یوسف چنین گفت که او را در زیبایی و خرد و هوشمندي و تدبیر در کارها
نام داشت که « ریّان » مرد شماره دوّم رژیم مصر بود و پادشاه آن کشور « عزیز » نوجوانی آراسته و شایسته دید. همانگونه که گذشت
تا اقتدار ظاهري و فرمانروایی یوسف زنده ماند، یوسف او را به توحید گرایی و یکتا پرستی فرا خواند و وي ایمان به خدا ایمان
به سلطنت رسید که دعوت یوسف را که در آن هنگام عزیز « قابوس » آورد و دین و آیین یوسف را برگزید. پس از او فردي به نام
عزیز مصر همان پادشاه کشور بود؛ و از ، « ابن عبّاس » مصر بود نپذیرفت و به دین و آیین او ایمان نیاورد. امّا به باور گروهی از جمله
حضرت سجّاد علیهالسلام نیز اینگونه روایت شده است. وَ کَ ذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ و ما همانگونه که یوسف را از نعمت
سلامتی بهرهور نموده و از چاه نجاتش دادیم، درست همانگونه او را در آن سرزمین اقتدار و امکانات بخشیدیم، (صفحه 440 ) به
این ترتیب که دل عزیز مصر را نسبت به او مهربان ساختیم، تا بدین وسیله در همان کشور پهناوري که عزیز فرمانروا بود، او نیز به
فرمانروایی و اقتدار رسید. وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیث و چنین کردیم تا تعبیر خوابها را به او بیاموزیم. وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ و خدا
بر کار یوسف چیره بود که از او حراست کند و به او روزي دهد و او را به مقام والاي رسالت و نبوت و اقتدار و فرمانروایی عادلانه
برگرداندهاند که در آن صورت مفهوم آیه این است: و خدا بر کار خود و « الله » برساند. پارهاي از مفسّران، ضمیر را به واژه مقدّس
( تدبیر هستی چیره است و چیزي نمیتواند مانع اراده او گردد. (صفحه 441
88 . آیه (یوسف در کاخ عزیز مصر)
اشاره
به او « علم » و « حکم » وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَ ذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنینَ و هنگامی که به مرحله بلوغ و قوت رسید ما
دادیم و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم. ( 22 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اشاره
صفحه 256 از 391
به معنی گره محکم است و در این جا اشاره به استحکام جسمانی و روحانی میباشد. یوسف در این محیط « شَ دّ » از ماده « اَشُدّ »
جدید که در حقیقت یکی از کانونهاي مهم سیاسی مصر بود، با مسائل تازهاي روبرو شد. در یک طرف دستگاه خیره کننده
کاخهاي رؤیایی و ثروتهاي بیکران طاغوتیان مصر را مشاهده میکرد و در سوي دیگر منظره بازار بردهفروشان در ذهن او مجسم
میشد و از مقایسه این دو با هم، رنج و درد فراوانی را که اکثریت توده مردم متحمّل میشدند بر روح و فکر او سنگینی مینمود و
در فکر پایان دادن به این وضع، در صورت قدرت، بود. آري او بسیار چیزها در این محیط پر غوغاي جدید آموخت، همواره در
قلبش طوفانی از غم و اندوه در جریان بود، چرا که در آن شرایط کاري از دستش ساخته نبود و او در این دوران دائما مشغول به
هنگامی که او به مرحله بلوغ و تکامل جسم و جان رسید و آمادگی براي پذیرش » : خودسازي و تهذیب نفس بود، قرآن میگوید
منظور از حکم و علم که در آیه بالا میفرماید ما آن را پس از رسیدن یوسف به .« انوار وحی پیدا کرد، ما حکم و علم به او دادیم
حد بلوغ جسمی و روحی به او بخشیدیم، یا مقام وحی و نبوّت است چنان که بعضی از مفسّران گفتهاند و یا این که منظور از
آگاهی و دانشی است که ، « علم » عقل و فهم و قدرت بر داوري صحیح که خالی از هوي پرستی و اشتباه باشد و منظور از ، « حکم »
دو بهره ممتاز و پرارزش الهی بود که خدا به یوسف بر اثر پاکی و تقوا و « حکم و علم » جهلی با آن توأم نباشد و هر چه بود این
جمع است. « مُحْسِنین » صبر و شکیبایی و توکل داد، که همه اینها در کلمه
منظور از بلوغ اَشُدّ چیست؟
به معنی رسیدن به این مرحله است ولی این عنوان « بلوغ اَشُدّ » به معنی استحکام و قوت جسمی و روحی است و « اَشُدّ » ( (صفحه 442
وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی » : در قرآن مجید به مراحل مختلفی از عمر انسان اطلاق شده است. گاهی به معنی سن بلوغ آمده مانند
34 / اسراء) و گاهی به معنی ) « هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ: نزدیک مال یتیم نشوید مگر به نحو احسن تا زمانی که به حد بلوغ برسد
/ 15) « حَتّی اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَ بَلَغَ اَرْبَعینَ سَنَۀً: تا زمانی که بلوغ اَشُدّ پیدا کند و به چهل سال برسد » رسیدن به چهل سالگی است مانند
67 /غافر). (سپس ) « ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً » : احقاف) و گاهی به معنی مرحله قبل از پیري آمده مانند
خداوند شما را به صورت اطفالی از عالم جنین بیرون میفرستد، سپس به مرحله استحکام جسم و روح میرسید سپس به مرحله
پیري). این تفاوت تعبیرات ممکن است به خاطر این باشد که انسان براي رسیدن به استحکام روح و جسم مراحلی را میپیماید که
بدون شک رسیدن به حد بلوغ یکی از آنها است و رسیدن به چهل سالگی که معمولًا توأم با یک نوع پختگی در فکر و عقل
میباشد مرحله دیگر است و همچنین قبل از آن که انسان قوس نزولی خود را سیر کند و به وهن و سستی گراید. ولی به هر حال در
آیه مورد بحث منظور همان مرحله بلوغ جسمی و روحی است که در یوسف در آغاز جوانی پیدا شد. قرآن در آیه فوق به هنگامی
یعنی مواهب الهی « این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم » : که سخن از دادن حکمت و علم به یوسف میگوید: اضافه میکند
حتی به پیامبران بیحساب نیست و هر کس به اندازه نیکوکاري و احسانش از دریاي بیکران فیض الهی بهره میگیرد. همانگونه که
یوسف در برابر صبر و استقامت در مقابل آن همه مشکلات سهم وافري نصیبش شد.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اوج رشد و کمال. در ادامه سخن در این مورد، در این آیه شریفه به چگونگی ارزانی شدن (صفحه 443 ) نعمت گرانبهاي :« اَشُدّ »
بینش و دانش و مقام پرفراز رسالت و نبوت به یوسف پرداخته و میفرماید: وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ و هنگامی که یوسف به اوج جوانی و
را به دوران هیجده تا سی سالگی عمر انسان « اَشُدّ » بر آن است که واژه « ابن عبّاس …» اقتدار و رشد و شکوفایی فکري رسید
میگویند، امّا به باور پارهاي به چهل سالگی گفته میشود. به باور بیشتر مفسّران، اوج رشد و شکوفایی زندگی انسان زمانی است
صفحه 257 از 391
که به مرز شصت سالگی میرسد؛ و روایتی نیز این دیدگاه را تأیید میکند که میفرماید: به کسی که خدا شصت سال زندگی و
عمر ارزانی داشت، حجّت خود را بر او تمام کرده است. امّا به باور گروهی دیگر آغاز چنین دورانی از سی یا بیست سالگی است.
آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً و هنگامی که یوسف به اوج جوانی و اقتدار رسید، به او بینشی ژرف و دانشی گسترده ارزانی داشتیم. به باور
آن گفتار عادلانه و برازندهاي است که به سوي فرزانگی فرا میخواند؛ و منظور از واژه ، « حکمت » منظور از واژه « علی بن عیسی »
منظور از « ابن عبّاس » بیان هر پدیده و رویداد و واقعیتی است، به همانگونه که هست و در دل اثر میگذارد. امّا به باور « علم »
نه ، « حکم » مقام والاي وحی و رسالت است و منظور از دانش، دانش دین و مقررات آن. از دیدگاه پارهاي منظور از واژه « حکمت »
نیز آگاهی به مصالح مردم و راههاي آن است؛ چرا که مردم « علم » حکمت و فرزانگی، بلکه قضاوت و داوري است و منظور از واژه
هنگامی که براي داوري در موضوعی نزد عزیز مصر میرفتند، او آن کار را به یوسف واگذار میکرد، چون به خردِ سرشار و دانش
آگاهی به دین « علم » بسیار و درایت و دیدگاه دقیق او در داوري آگاه بود و به آن ایمان داشت و از دیدگاه پارهاي دیگر منظور از
پیاده کردن دین و عمل به (صفحه 444 ) آن در میدان زندگی است. وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنینَ. و « حکم » و مقررات آن و منظور از
همانگونه که به یوسف در برابر شکیبایی و پایداریش پاداش پرشکوه ارزانی داشتیم، درست همانگونه به هر کسی که کار نیک
( انجام دهد و فرمانبرداري خدا پیشه سازد، پاداش بزرگ ارزانی خواهیم داشت. (صفحه 445
وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ ... » .89
آیه
« وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ »
ترجمه
و آن زن که یوسف در خانه او بود از او تمناي کامجویی کرد و درها را بست و گفت: بشتاب به سوي آن چه براي تو مهیاست
(یوسف) گفت: پناه میبرم به خدا، او (عزیز مصر) صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامی داشته (آیا ممکن است به او ظلم و
خیانت کنم؟) مسلما ظالمان رستگار نمیشوند. ( 23 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
عشق سوزان همسر عزیز مصر
در اصل به معنی جستجوي مرتع و چراگاه است و همچنین به میل سرمهدان که آهسته سرمه را با آن « مُراوَدَة » از ماده « راوَدَتْهُ » جمله
گفته میشود و سپس به هر کاري که با مدارا و ملایمت طلب شود، اطلاق شده است. یوسف با آن چهره « مِرْوَدْ » به چشم میکشند
زیبا و ملکوتیش، نه تنها عزیز مصر را مجذوب خود کرد، بلکه قلب همسر عزیز را نیز به سرعت در تسخیر خود درآورد و عشق او
پنجه در اعماق جان او افکند و با گذشت زمان، این عشق، روز به روز داغتر و سوزانتر شد، اما یوسف پاك و پرهیزکار جز به خدا
بود. امور دیگري نیز دست به دست هم داد و به عشق آتشین همسر عزیز، دامن زد. « عشق خدا » نمیاندیشید و قلبش تنها در گرو
نداشتن فرزند از یک سو، غوطهور بودن در یک زندگی پرتجمّل اشرافی از سوي دیگر و نداشتن هیچگونه گرفتاري در زندگی
داخلی آن چنان که معمول اشراف و متنعّمان است از سوي سوم و بیبند و باري شدید حاکم بر دربار مصر از سوي چهارم، این زن
را که از ایمان و تقوي نیز بهرهاي نداشت در امواج وسوسههاي شیطانی فرو برد، آن چنان که سرانجام تصمیم گرفت مکنون دل
صفحه 258 از 391
خویش را با یوسف در میان بگذارد و از او تقاضاي کامجویی کند. او از تمام وسایل و روشها براي رسیدن به مقصد خود در این
آن زن که یوسف در خانه او بود پی » : راه استفاده کرد و با خواهش و تمنّا، کوشید در دل او اثر کند آن چنان که قرآن میگوید
صفحه 446 ) (وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ). این تعبیر اشاره به این است که همسر عزیز ) « در پی از او تمناي کامجویی کرد
براي رسیدن به منظور خود به اصطلاح از طریق مسالمتآمیز و خالی از هر گونه تهدید با نهایت ملایمت و اظهار محبت از یوسف
دعوت کرد. سرانجام آخرین راهی که به نظرش میرسید این بود یک روز او را تنها در خلوتگاه خویش به دام اندازد، تمام وسایل
تحریک او را فراهم نماید، جالبترین لباسها، بهترین آرایشها، خوشبوترین عطرها را به کار برد و صحنه را آن چنان بیاراید که
وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ ) « او تمام درها را محکم بست و گفت: بیا که من در اختیار توأم » : یوسف نیرومند را به زانو درآورد. قرآن میگوید
معنی مبالغه را میرساند و نشان میدهد که او همه درها را محکم بست و این خود میرساند که یوسف « غَلَّقَتِ » .( وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ
را به محلی از قصر کشانده که از اتاقهاي تو در تویی تشکیل شده بود و به طوري که در بعضی از روایات آمده است او هفت در
را بست تا یوسف هیچ راهی براي فرار نداشته باشد. به علاوه او شاید با این عمل میخواست به یوسف بفهماند که نگران از فاش
شدن نتیجه کار نباشد، چرا که هیچ کس را قدرت نفوذ به پشت این درهاي بسته نیست. در این هنگام که یوسف همه جریانها را به
سوي لغزش و گناه مشاهده کرد و هیچ راهی از نظر ظاهر براي او باقی نمانده بود، در پاسخ زلیخا به این جمله قناعت کرد و گفت:
قالَ مَعاذَ اللَّهِ). یوسف به این ترتیب خواسته نامشروع همسر عزیز را با قاطعیّت رد کرد و به او فهماند که هرگز ) « پناه میبرم به خدا »
در برابر او تسلیم نخواهد شد و در ضمن این واقعیّت را به او و به همه کس فهماند که در چنین شرایط سخت و بحرانی براي رهایی
از چنگال وسوسههاي شیطان و آنها که خلق و خوي شیطانی دارند، تنها راه نجات، پناه بردن به خدا است، خدایی که خلوت و
جمع براي او یکسان است و هیچچیز در برابر ارادهاش مقاومت نمیکند. او با ذکر این جمله کوتاه، هم به یگانگی خدا از نظر
من چگونه میتوانم تسلیم چنین خواستهاي بشوم، در » عقیده و هم از نظر عمل، اعتراف نمود. سپس اضافه کرد: از همه چیز گذشته
إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوايَ). آیا ) « حالی که در خانه عزیز مصر زندگی میکنم و در کنار سفره او هستم و او مقام مرا گرامی داشته است
إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ). ) « مسلما ستمگران رستگار نخواهند شد » ؟ این ظلم و ستم و خیانت آشکار (صفحه 447 ) نیست
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
درخواست چیزي از روي نرمی و رفاقت از دیگري با رفتن به سراغ او، که در اینجا منظور کامجویی و کامخواهی است. :« مُراوَدَة »
به خدا پناه میبرم. :« مَعاذَ اللّهِ » . درها را محکم بستن :« تَغْلیق اَبْواب »
حساسترین مرحله آزمون حضرت یوسف علیهالسلام
آن بانوي کاخ نشین که یوسف در خانهاش بود، بر خلاف تمایل و خواست یوسف به سراغش میرفت و با ظرافت و نرمش از او
چیزي که زیبنده نبود میخواست. وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ و براي این کار روزي همه درها را، یکی پس از دیگري بر روي خود و یوسف
بست. پارهاي بر آنند که هفت در را یکی پس از دیگري بست. وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ و گفت: هان اي یوسف پیش بیا که من از آن تو
هستم و اینک از هر جهت براي تو آمادهام. قالَ مَعاذَ اللَّهِ امّا او گفت: از آنچه مرا به انجام آن میخوانی به خدا پناه میبرم! و بدین
سان با این بیان هم روشنگري کرد که هرگز تن به چنین گناهی نخواهد داد و هم از خداي بندهنواز و توانا درخواست کرد که او را
به عزیز مصر که « اِنَّهُ » پناه دهد و در برابر وسوسه او از وي حراست نماید. إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوايَ به باور بیشتر مفسّران، ضمیر در
صفحه 259 از 391
همسر آن زن و به ظاهر مالک و خریدار یوسف بود باز میگردد و منظور این است که: هرگز، چرا که همسر تو مالک و صاحب
اختیار من است که مرا به خانه خودش آورده و تربیت و نگاهداري (صفحه 448 ) مرا به عهده گرفته و جایگاهم را نیکو داشته است
و من هرگز به او و هیچ کس دیگر خیانت نمیورزم، امّا به باور پارهاي ضمیر به خدا باز میگردد و منظور این است که: پناه بر خدا
که اندیشه چنین کاري را در ذهن جاي دهم؛ چرا که خدا پروردگار من است و جایگاهم را گرامی داشته و با ارزانی داشتن مقام
والاي رسالت و نبوّت به من، احسان بزرگ و پر شکوهی در حق من کرده است. إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ. به راستی که ستمکاران
رستگار نخواهند شد. و بدین سان قهرمان بهترین داستانها با بیان این فراز و این درس، حقیقت دیگري را بیان فرمود که اگر من
چنین اندیشه را در دل جاي دهم و به سوي آن گام سپارم، ستمکار خواهم بود و ستمکاران رستگار نمیگردند. این فراز نشانگر
( آن است که یوسف فکر آن گناه را نیز به دل نداد؛ چرا که در آن صورت اینگونه سخن نمیگفت. (صفحه 449
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ... » .90
آیه
« وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأي بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ »
ترجمه
آن زن قصد او را کرد و او نیز، اگر برهان پروردگار را نمیدید، قصد وي را مینمود، این چنین کردیم تا بدي و فحشاء را از او
دور سازیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود. ( 24 /یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
اشاره
همسر عزیز مصر تصمیم بر کامجویی از یوسف داشت و نهایت کوشش خود را در این راه به کار برد، یوسف هم به مقتضاي طبع
بشري و این که جوانی نوخواسته بود و هنوز همسري نداشت و در برابر هیجانانگیزترین صحنههاي جنسی قرار گرفته بود. چنین
در این وسط حائل « عصمت » تصمیمی را میگرفت هر گاه برهان پروردگار یعنی روح ایمان و تقوي و تربیت نفس و بالاخره مقام
قصد) همسر عزیز و یوسف این بود، که از یوسف، مشروط بود به شرطی که حاصل نشد (یعنی ) « هَمّ » نمیشد. بنابراین تفاوتی میان
عدم وجود برهان پروردگار) ولی از همسر عزیز مطلق بود و چون داراي چنین مقام تقوا و پرهیزکاري نبود، چنین تصمیمی را
گرفت و تا آخرین مرحله پاي آن ایستاد تا پیشانیش به سنگ خورد. نظیر این تعبیر در ادبیات عرب و فارسی نیز داریم، مثل این که
میگوییم: افراد بیبند و بار تصمیم گرفتند میوههاي باغ فلان کشاورز را غارت کنند، من هم اگر سالیان دراز در مکتب استاد
تربیت نشده بودم، چنین تصمیمی را میگرفتم. بنابراین تصمیم یوسف مشروط به شرطی که حاصل نشد و این امر نه تنها با مقام
عصمت و تقواي یوسف منافات ندارد بلکه توضیح و بیان این مقام والا است. طبق این تفسیر از یوسف، هیچ حرکتی که نشانه
تصمیم بر گناه باشد سر نزده است، بلکه در دل تصمیم هم نگرفته است. جالب این که: در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا
خلیفه عباسی از امام میپرسد آیا شما نمیگویید « مأمون » همین تفسیر در عبارت بسیار فشرده و کوتاهی بیان شده است آن جا که
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِه وَ (صفحه 450 ) هَمَّ بِها لَوْلا اَنْ رَّءَا » ؟ گفت: پس این آیه قرآن تفسیرش چیست « آري » : پیامبران معصومند؟ فرمود
لَقَدْ هَمَّتْ بِه وَ لَوْلا اَنْ رَّءَا بُرْهنَ رَبِّه لَهَمَّ بِها کَما هَمَّتْ بِه، لکِنَّهُ کانَ مَعْصُوما وَ الْمَعْصُومُ لایَهِمُّ بِذَنْبٍ وَ لا » : امام فرمود .« بُرْهنَ رَبِّه
صفحه 260 از 391
یَأْتیهِ … فَقالَ الْمَأْمُونُ لِلّهِ دَرُّكَ یا اَبَاالْحَسَنِ: همسر عزیز تصمیم به کامجویی از یوسف گرفت و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش
را نمیدید، همچون همسر عزیز مصر تصمیم میگرفت، ولی او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمیکند و به سراغ گناه
(1) .« آفرین بر تو اي ابوالحسن » : مأمون (از این پاسخ لذت برد) و گفت « نمیرود
منظور از برهان پروردگار چیست؟
به معنی سفید شدن است و سپس به هر گونه دلیل محکم و نیرومند که موجب روشنایی مقصود شود، « بَرِهَ » در اصل مصدر « بُرْهان »
برهان گفته شده است، بنابراین برهان پروردگار که باعث نجات یوسف شد، یک نوع دلیل روشن الهی بوده است که مفسران
درباره آن احتمالات زیادي دادهاند، از جمله: 1 علم و ایمان و تربیت انسانی و صفات برجسته 2 آگاهی او نسبت به حکم تحریم زنا
3 مقام نبوت و معصوم بودن از گناه 4 یک نوع امداد و کمک الهی که به خاطر اعمال نیکش در این لحظه حسّاس به سراغ او آمد.
5 از روایتی استفاده میشود که در آنجا بتی بود، که معبود همسر عزیز مصر محسوب میشد، ناگهان چشم آن زن به بت افتاد،
گویی احساس کرد با چشمانش خیره خیره به او نگاه میکند و حرکات خیانت آمیزش را با خشم مینگرد، برخاست و لباسی به
روي بت افکند، مشاهده این منظره طوفانی در دل یوسف پدید آورد، تکانی خورد و گفت: تو که از یک بت بیعقل و شعور و
نور » - فاقد حس و تشخیص، شرم داري، چگونه ممکن است من از پروردگارم که همه چیز را میداند و از همه خفایا و ***** 1
جلد 2، صفحه 421 . (صفحه 451 ) خلوتگاهها باخبر است، شرم و حیا نکنم؟ این احساس، توان و نیروي تازهاي به یوسف ، « الثقلین
بخشید و او را در مبارزه شدیدي که در اعماق جانش میان غریزه و عقل بود کمک کرد، تا بتواند امواج سرکش غریزه را عقب
همه جمع است و در « بُرْهان » براند. ( 1) در عین حال هیچ مانعی ندارد که تمام این معانی یکجا منظور باشد زیرا در مفهوم عام
به بسیاري از معانی فوق اطلاق شده است. اکنون به تفسیر بقیه آیه توجه کنید: قرآن مجید « بُرْهان » آیات قرآن و روایات، کلمه
میگوید: (کَذلِکَ لِنَصْ رِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ). اشاره به این که اگر ما امداد غیبی و کمک معنوي را به
یاري او فرستادیم، تا از بدي و گناه رهایی یابد، بیدلیل نبود، او بندهاي بود که با آگاهی و ایمان و پرهیزکاري و عمل پاك، خود
را ساخته بود و قلب و جان او از تاریکیهاي شرك، پاك و خالص شده بود و به همین دلیل شایستگی چنین امداد الهی را داشت.
ذکر این دلیل نشان میدهد که اینگونه امدادهاي غیبی که در لحظات طوفانی و بحرانی به سراغ پیامبرانی همچون یوسف میشتافته،
اختصاصی به آنها نداشته، هر کس در زمره بندگان خالص خدا و عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ وارد شود، او هم لایق چنین مواهبی خواهد
بود.
جهاد با نفس برترین نوع جهاد است
خوانده شده یعنی « جِهاد اکبر » میدانیم در اسلام برترین جهاد، جهاد با نفس است، که در حدیث معروف پیامبر صلی الله علیه و آله
نام دارد، اصولًا تا جهاد اکبر به معنی واقعی در انسان پیاده نشود در جهاد با دشمن پیروز « جِهاد اَصْ غَر » برتر از جهاد با دشمن که
نخواهد شد. در قرآن مجید صحنههاي مختلفی از میدان جهاد اکبر رابطه با پیامبران و سایر اولیاي خدا ترسیم شده است، که
سرگذشت یوسف و داستان عشق آتشین همسر عزیز مصر یکی از مهمترین آنها است، گرچه قرآن مجید تمام زوایاي آن را به
جلد 2 صفحه 422 « نور الثقلین » - خاطر اختصار تشریح نکرده ولی با یک جمله کوتاه (وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأي بُرْهانَ رَبِّهِ) ***** 1
جلد 5 صفحه 3398 . (صفحه 452 ) شدت این طوفان را بیان کرده است. یوسف از میدان این مبارزه روسفید « تفسیر قرطبی » و
درآمد به سه دلیل: نخست این که خود را به خدا سپرد و پناه به لطف او برد (مَعاذَ اللّه) و دیگر این که توجه به نمک شناسی نسبت
به عزیز مصر که در خانه او زندگی میکرد و با توجه به نعمتهاي بیپایان خداوند که او را از قعر چاه وحشتناك به محیط امن و
صفحه 261 از 391
آرامی رسانید، وي را بر آن داشت که به گذشته و آینده خویش بیشتر بیندیشد و تسلیم طوفانهاي زود گذر نشود، سوم این که
استفاده میشود به او قوت و قدرت بخشید که « إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ » خودسازي یوسف و بندگی توأم با اخلاص او که از جمله
در این میدان بزرگ در برابر وسوسههاي مضاعفی که از درون و برون به او حملهور بود زانو نزند و این درسی است براي همه
انسانهاي آزادهاي که میخواهند در میدان جهاد نفس بر این دشمن خطرناك پیروز شوند. امیر مؤمنان علی در دعاي صباح چه زیبا
وَ اِنْ خَ ذَلَنی نَصْ رُكَ عِنْدَ مُحارَبَۀِ النَّفْسِ وَ الشَّیْطانِ فَقَدْ وَکَلَنی خِ ذْلانُکَ اِلی حَیْثُ النَّصَبِ وَ الْحِرْمانِ: اگر به هنگام » : میفرماید
در .« مبارزه با نفس و شیطان از یاري تو محروم بمانم این محرومیت مرا به رنج و حرمان میسپارد و امیدي به نجات من نیست
لاصْ غَرَ وَ بَقِیَ عَلَیْهِمُ الْجِهادُ 􀁴 اِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بَعَثَ سَرِیَّۀً فَلَمّا رَجَعُوا قالَ مَرْحَبا بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهادَ ا » : حدیثی میخوانیم
لاکْبَرُ قالَ جِهادُ النَّفْسِ: پیامبر صلی الله علیه و آله گروهی از مسلمانان را به سوي جهاد فرستاد 􀁴 لاکْبَرُ، فَقیلَ یا رَسُولُ اللّهِ مَا الْجِهادُ ا 􀁴 ا
هنگامی که (با تنهاي خسته و بدنهاي مجروح) بازگشتند فرمود: آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند، ولی وظیفه
1) علی علیهالسلام ) .« جهاد اکبر بر آنها باقی مانده، عرض کردند: اي رسول خدا جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس
2) و از امام صادق ) .« المجاهد من جاهد نفسه: مجاهد حقیقی کسی است که با هوسهاي سرکش نفس بجنگد » : میفرماید
مَنْ مَلَکَ نَفْسَهُ اِذا رَغِبَ وَ اِذا رَهِبَ وَ اِذَا اشْتَهی وَ اِذا غَضِبَ وَ اِذا رَضِ یَ، حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ عَلَی النّارِ: کسی که » : علیهالسلام نقل شده
بر خویشتن در چند حالت مسلط باشد به هنگام تمایل و به هنگام ترس و به هنگام شهوت و به هنگام غضب و به هنگام رضایت و
جلد 11 ، صفحه 122 . (صفحه 453 ) (آن ، « وسائل الشیعه » -2 . جلد 11 ، صفحه 122 ، « وسائل الشیعه » - خشنودي از کسی ***** 1
(1) .« چنان بر اراده خویش مسلط باشد که این امور، او را از فرمان خدا منحرف نسازد) خداوند جسد او را بر آتش حرام میکند
پاداش اخلاص، امداد غیبی است
قرآن مجید نجات یوسف را از این گرداب خطرناك که همسر عزیز بر سر راه او ایجاد کرده بود به خدا نسبت میدهد و میگوید:
ما سوء و فحشاء را از یوسف برطرف ساختیم. ولی با توجه به جمله بعد که میگوید او از بندگان مخلص ما بود این حقیقت روشن
میشود که خداوند بندگان مخلص خود را هرگز در این لحظات بحرانی تنها نمیگذارد و کمکهاي معنوي خود را از آنان دریغ
نمیدارد، بلکه با الطاف خفیه خود و مددهاي غیبی که توصیف آن با هیچ بیانی ممکن نیست، بندگان خود را حفظ میکند و این
در واقع پاداشی است که خداي بزرگ به اینگونه بندگان میبخشد، پاداش پاکی و تقوا و اخلاص. ضمنا تذکر نکتهاي نیز لازم
است که در آیات فوق یوسف از بندگان مخلَص به صورت اسم مفعولی ذکر شده یعنی خالص شده، نه به صورت مخلِص به
صورت اسم فاعلی که به معنی خالص کننده است. دقت در آیات قرآن نشان میدهد که مخلِص (به کسر لام) بیشتر در مواردي به
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ » ، کار رفته است که انسان در مراحل نخستین تکامل و در حال خودسازي بوده است
65 / عنکبوت) وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ ) « الدِّینَ: هنگامی که بر کشتی سوار میشوند خدا را با اخلاص میخوانند
5 / بینه). ولی مخلَص (به فتح لام) به مرحله عالی که ) « الدِّینَ: به آنها فرمان داده نشد مگر این که خدا را با اخلاص پرستش کنند
پس از مدتی جهاد با نفس، حاصل میشود گفته شده است، همان مرحلهاي که شیطان از نفوذ وسوسهاش در انسان مأیوس میشود،
قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ: شیطان گفت به عزتت سوگند که همه » ، در حقیقت بیمه الهی میگردد
82 و 83 / ص) و یوسف به این مرحله رسیده بود که در آن حالت بحرانی، ) « آنها را گمراه میکنم مگر بندگان مخلصت را
جلد 11 ، صفحه 122 . (صفحه 454 ) به این مرحله رسید. ، « وسائل الشیعه » - همچون کوه استقامت کرد و باید کوشید تا ***** 1
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
صفحه 262 از 391
اشاره
این واژه به چند معنا آمده است: 1 به مفهوم آهنگ و تصمیم بر کاري نظیر این آیه: إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ… :« هَمّ »
2 به مفهوم گذشتن اندیشهاي در خاطر، اگر چه تصمیم بر انجام آن نیز گرفته نشود؛ نظیر این آیه شریفه إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ (1)
3 به مفهوم نزدیک شدن به انجام کاري، وقتی گفته میشود: هَمَّ فُلانٌ أَنْ یَفْعَلَ کَذا، منظور و مفهوم ( أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما (… 2
این، « لاشْیاءِ عِنْدي 􀁴 هذا اَهَمُّ ا » این است که نزدیک بود فلانی این کار را انجام دهد. 4 به مفهوم دلخواه و خواست دل، نظیر
نزدیکترین چیزها نزد من است. در آیه شریفه جز به مفهوم نخست به هر یک از سه معنا میتوان تفسیر کرد. در ادامه سخن در این
مورد و ترسیم شکوه معنوي و شکست ناپذیري قهرمان بهترین داستانها در برابر جاذبهها و وسوسهها میفرماید: وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ
بِها لَوْ لا أَنْ رَأي بُرْهانَ رَبِّهِ و آن زن کاخ نشین آهنگ یوسف کرد و او نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ آن زن
میکرد…
دو دیدگاه
در تفسیر این فراز در مرحله نخست دو نظر است: 1 به باور بیشتر مفسّران از یوسف هیچ لغزش و گناهی حتی گناه صغیره سر نزد و
آهنگ آن را نیز نکرد تا از انجام آن پشیمان و رويگردان گردد. 2 امّا دیدگاه دیگري بر آن است که او آهنگ بر کار گرفت، امّا
2. سوره آل عِمران، آیه 122 . (صفحه 455 ) و از دیدگاه پارهاي دیگر . بیدرنگ از آن روي گردانید. 1. سوره مائده، آیه 11
را به خواسته غریزي و کشش طبیعی انسان که خدا در وجود او آفریده است و به خودي « هَمَّ بِها » میتوان دو واژه « حَسَن » همچون
خود گناه نیست معنا کرد و گفت: آنچه آن زن آهنگ آن را نمود و میخواست، زشتترین خواستهها بود، امّا آنچه یوسف
میخواست، همان چیزي بود که خدا در وجود هر مردي کشش به سوي جنس مخالف آفریده است و نه فراتر از آن که گناه است
در این مورد آوردهاند که گفت: آهنگ آن زن، آهنگ به گناه و « ابن عبّاس » و مقام یوسف از آن بسی والاتر و بالاتر است. از
زشتی بود، امّا آهنگ یوسف این بود که دلش میخواست که زن زیبایی چون زلیخا، همسر قانونی و مشروع او باشد، که در این
در آیه مورد بحث به یک سبک و سیاق آمده است، چگونه میتوان « هَمَّ » حذف شده است. با اینکه واژه « لولا » صورت نیز متعلق
متعلّق آن را دوگونه گرفت و بر این، باور بود که آهنگ آن زن به سوي گناه و زشتی بود، امّا آهنگ یوسف به سوي کاري جز
را دریافت؛ از « هَمَّ » گناه و زشتی؟! واقعیت این است که از ظاهر آیه شریفه نمیتوان چنین برداشتی نمود و متعلّق آن دو آهنگ و یا
این رو باید این نکته را از دیگر آیات و دلایل به دست آورد. به باور ما بر اساس گواهی قرآن و روایات میتوان متعلّق آهنگ آن
زن را گناه و زشتی گرفت که این دریافت با دلایل عقلی نیز ناساز گاري ندارد، امّا به گواهی قرآن و روایات و دلایل عقلی
نمیتوان متعلق آهنگ یوسف را گناه و لغزش گرفت، براي نمونه: 1 قرآن به روشنی و صراحت نشان میدهد که آن زن آهنگ
2 و نشان میدهد که زنان کاخنشین نیز از این عشق سوزان و آهنگ و (1 …) « وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ » : گناه داشت
1. سوره (2 …) « وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَۀِ امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ » : تصمیم او خبر داشتند و وي را سرزنش میکردند
3 و روشنگري میکند که آن زن سرانجام به پاکی و قداست یوسف و ( 2. سوره یوسف، آیه 30 . (صفحه 456 . یوسف، آیه 23
4 و این حقیقت را در محفلی که براي زنان آراسته بود به (1 …) « الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ » : گناه خود اعتراف کرد
2) و افزون بر قرآن و روایات، همه مفسرین نیز بر آنند که آن زن …) « وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ » : صراحت بر زبان آورد
کاخ نشین در اندیشه گناه و زشتی بود. با این بیان میتوان گفت متعلق آهنگ او در آیه شریفه گناه است.
امّا قداست و پاکی یوسف
صفحه 263 از 391
امّا در مورد یوسف نمیتوان متعلق آهنگ را جز به قداست و پاکی تفسیر کرد؛ چرا که از سویی دلایل عقلی به روشنی و استواري
نشانگر آن است که انجام گناه و آهنگ انجام آن از یوسف و دیگر پیامبران خدا نشاید و این با مقام والاي وحی و رسالت و
عصمت و مصونیت آنان از لغزش سخت ناسازگار است، از دیگر سو با انبوه روایات رسیده در این مورد و از سوي سوّم با خود
قرآن شریف که تنها برخی از آیات همین سوره که نشانگر این واقعیت است ترسیم میگردد. 1 قرآن در ادامه آیه مورد بحث به
2 و نیز این پاکی را از زبان (3 …) « کَذلِکَ لِنَصْ رِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ » پاکی و قداست یوسف از بدي و گناه گواهی میدهد
3 و گواهی زنان کاخنشین را در قداست او میآورد که (4) .« ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ » . خود او مورد تأکید قرار میدهد
گفتند: از یوسف هیچ بدي و لغزشی سراغ ندارند: قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ (… 5) و روشن است که آهنگ گناه از
.5 . 4. سوره یوسف، آیه 52 . 3. سوره یوسف، آیه 24 . 2. سوره یوسف، آیه 32 . بزرگترین بدیهاست. 1. سوره یوسف، آیه 51
4 و نیز آیاتی که گناه را به گردن آن زن میگذارد و یوسف را بیگناه میشمارد که گذشت. ( سوره یوسف، آیه 51 . (صفحه 457
1) با این بیان، این دیدگاه روشنگري میکند که یوسف هر گز آهنگ گناه نکرد و هیچ لغزشی از او سر نزد. )
دیدگاه دوّم
امّا دیدگاه دوّم در تفسیر آیه مورد بحث، سخنانی میگوید: که هرگز در خور شأن رسالت و نبّوت و مقام والاي پیامبران خدا
نیست. این دیدگاه بر آن است که یوسف آهنگ گناه کرد و یا دست به سوي جامه آن زن برد که خدا او را از این کار باز داشت.
« برهان پروردگار » دیدگاهها در مورد
منظور از برهان مورد بحث، ، « ابن کَعْب » و « جُبّائی » در مورد برهانی که به یوسف نشان داده شد، دیدگاهها متفاوت است: 1 به باور
همان دلیل و برهانی است که در مورد زشتی زنا و کیفر دردناك آن مقرر فرموده است و این به یوسف ارائه گردید. 2 اما به باور
منظور از این برهان پروردگار همان ادب و سیره اخلاقی و انسانی است که خدا به پیامبران و مقربان در گاه خود ، « ابو مُسلِم »
ارزانی داشته و آنان را به گونهاي ساخته و پرداخته است که از آلودگی به گناه و زشتی به دور و به ارزشهاي انسانی و اخلاقی
آراستهاند و یوسف از آنان بود. 3 از حضرت صادق علیهالسلام آوردهاند که فرمود: عامل توانمندي که در پیامبران خدا باعث پاکی
و قداست آنان است و آنان را از نزدیک شدن به گناه باز میدارد، مقام والاي رسالت و فرزانگی و بینش ژرفی است که از هر
زشتی و گناه جلوگیري میکند و یوسف نیز به این ویژگیها آراسته و از هر لغزش و گناهی پیراسته بود. 1. نظیر آیات: 51 و 32 و
4 از چهارمین امام نور آوردهاند که: منظور از برهان مورد اشاره این بود که در سالن کاخ و همان جایی که ( 30 و 22 . (صفحه 458
از سوي آن زن کاخ نشین براي گناه آماده شده بود، بت بزرگی بود که در برابر آنان بود و زلیخا پارچه بر روي آن افکند. یوسف
به او گفت: اگر تو از بت بیجان و توانی شرم میکنی، براي من زیبنده تر است که از پروردگار یکتا و تواناي خویش پروا کنم و
از هر اندیشهاي، جز آنچه مورد خشنودي اوست دوري جویم. 5 و پارهاي نیز بر آنند که منظور از برهان مورد بحث، مهر و لطف
ویژه خدا به یوسف است که در آن شرایط سخت و نظیر آن، او را پاك و پاکیزه داشت و این همان مقام والاي عصمت است؛ چرا
که عصمت عبارت از لطفی است که دارنده آن را از زشتی و گناه پاك و پیراسته و به ارزشها و والاییها آراسته میسازد. منظور از
سخنان پوچ و بیاساسی نیز « برهان » در آیه مورد بحث نیز ممکن است دانش و دانایی و یا دریافت باشد. در مورد این « رَأي » واژه
گفته شده است که از حقیقت به دور و با مقام والاي رسالت و پیامبران در تضّاد و با اصل تکلیف و آزادي انتخاب نیز ناسازگار
آن بود که یوسف در آن حال و هوا، ندایی رسا به گوشش رسید « پروردگار « برهان » است. براي نمونه: 1 به باور پارهاي منظور از
که: هان اي پسر یعقوب، به سان پرندهاي مباش که بال و پر دارد، امّا اگر دست به زشتی و گناه یازد پر و بال آن میریزد. 2 و یا
صفحه 264 از 391
میگویند: در آن حال پدرش یعقوب در حالی که انگشت حیرت بر دهان داشت در برابر دیدگان او مجسّم شد. 3 و یا دستی را
دید که در آن نوشتههایی به نمایش نهاده شده و او را از گناه و زشتی باز میدارد و به او هشدار میدهد، امّا یوسف به آن دست
توجّه نشان نداد و کار به جایی رسید که خدا جبرئیل را فرستاد و به او گفت: پیش از آنکه بنده خوب من به گناه آلوده گردد او را
دریاب و جبرئیل آمد و یوسف به ناگاه او را دید که انگشت حیرت بر دهان در برابر او ایستاده است. گفتنی است که این بافتههاي
اساس هم با مقام والاي رسالت ناسازگار (صفحه 459 ) است و هم از حقیقت به دور؛ و افزون بر آن با اصل اختیار و
􀀀
پوچ و بی
آزادي در گزینش رسم و راه و اصل تکلیف نمیسازد و سبب میشود که قهرمان بهترین داستانها را در پروا و پاکی از گناه و
پیروزي در آن میدان آزمون، در خور هیچ گونه پاداش و ستایشی ندانیم. به باور ما این بافتهها بدترین سخنانی است که در مورد
شخصیت والاي یوسف، آن پیامبر بزرگ خدا، گفته شده است. در ادامه آیه شریفه میفرماید: کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ
و اینگونه این برهان را به یوسف نشان دادیم تا بدي و زشتکاري را از نزدیک شدن به او باز داریم. به باور پارهاي منظور از دو واژه
بدي و زنا میباشد. إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ. چرا که او از بندگان خالص و پاکدل ما بود و ما او را به مقام والاي ، « فَحْشاء » و « سُوء »
را به کسر لام بخوانیم، منظور این است که: او در یکتاپرستی و توحید گرایی، از بندگان « مُخْلص » رسالت برگزیدیم. اگر واژه
خالص ما بود و در کارهایش اخلاص داشت و تنها خشنودي خدا را میجست. گفتنی است که این فراز از آیه شریفه دلیل روشنی
بر قداست و پاکی یوسف و شکوه و عظمت آن بزرگوار است و نشانگر این نکته است که او نه گناه کرد و نه آهنگ گناه و زشتی.
( حق شناسی و نمک شناسی( 1
انسان به طور طبیعی حق شناس و قدردان آفریده شده است و اگر بتواند این ویژگی انسانی را در سازمان وجود خود بپرورد و
شکوفا سازد، بدین وسیله هم از آفتها مصون میماند و هم بهتر و بیشتر و سریعتر خود را به ارزشها آراسته 1. مترجم. (صفحه
460 ) میسازد و به یکتا آفریدگار هستی که ارزانی دارنده نعمتهاست دل میبندد. آیه شریفه نشانگر آن است که یکی از رازهاي
سرفرازي قهرمان بهترین داستانها همین ویژگی حق شناسی و نمک شناسی است؛ چرا که در برابر دعوت به گناه فرمود: نه، هرگز!
او پروردگار من است و موقعیت و جایگاه مرا گرامی داشته و گرامی خواسته است. … « إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوايَ »
( رابطه اخلاص با سرفرازي و نجات( 1
از این دو آیه و دیگر آیات قرآنی رابطه روشنی میان اخلاص و خودسازي از یک سو و پیروزي و سرفرازي از سوي دیگر به چشم
میخورد که بسی درس آموز است. این آیات نشانگر آن است که اگر فرد و خانواده و جامعه و تمدّنی، خداي هستی را شناخت و
به او اخلاص ورزید و بندگی خالصانه او را برگزید، مورد حمایت جدّي قرار میگیرد به گونهاي که در برابر شیطان و شیطان
صفتان و هواهاي شیطانی بیمه میگردد و شکستناپذیر جلوه میکند. این همان حقیقتی است که شیطان آن را دریافت و گفت:
بار خدایا به عزت و اقتدارت سوگند که همه مردم را وسوسه نموده و به دوزخ و نگونساري میکشم مگر بندگان خالص و مخلص
2) و این سومین راز سرفرازي ) «. قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ » . تو را که به حریم آنان راه ندارم
کَ ذلِکَ لِنَصْ رِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا » . قهرمان بهترین داستانهاست که خدا بدین صورت آن را ترسیم میکند
3) آري ما چنین کردیم تا بدي و زشتی را از یوسف بازگردانده و دور سازیم؛ چرا که او از بندگان خالص و مخلص ) « الْمُخْلَصینَ
( 3. سوره یوسف، آیه 24 . (صفحه 461 .83 - ما بود. 1. مترجم. 2. سوره صاد، آیه 82
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ ... » .91
صفحه 265 از 391
آیه
« وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَي الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ »
ترجمه
و هر دو به سوي در دویدند (در حالی که همسر عزیز، یوسف را تعقیب میکرد و) پیراهن او را از پشت پاره کرد و در این هنگام
آقاي آن زن را دم در یافتند، آن زن گفت: کیفر کسی که نسبت به اهل تو اراده خیانت کند جز زندان و یا عذاب دردناك چه
خواهد بود؟ ( 25 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
طشت رسوایی همسر عزیز از بام افتاد
به معنی پاره شده از طرف طول است، همانگونه که « قَدَّ » در لغت به معنی سبقت گرفتن دو یا چند نفر از یکدیگر است و « اِسْتِباق »
کانَتْ ضَ رَباتُ عَلِیِّ بْنِ اَبیطالِبٍ اَبْکارا کانَ اِذَا اعْتَلی قَدَّ وَ اِذَا اعْتَرَضَ » به معنی پاره شدن از عرض است، لذا در حدیث داریم « قَطّ »
قَطَّ: ضربههاي علی بن ابیطالب در نوع خود بیسابقه بود، هنگامی که از بالا ضربه میزد، تا پایین میشکافت و هنگامی که از
به طوري که بعضی از « سَیِّد » به معنی یافتن ناگهانی است و تعبیر از شوهر به « اِلْفاء » 1)از ماده ) .« عرض، ضربه میزد دو نیم میکرد
خطاب میکردند و در فارسی امروز هم زنان از « سَیِّد » مفسران گفتهاند طبق عرف و عادت مردم مصر بوده که زنها شوهر خود را
میکنند. مقاومت سرسختانه یوسف همسر عزیز را تقریبا مأیوس کرد، ولی یوسف که در این دور مبارزه « آقا » همسر خود تعبیر به
در برابر آن زن عشوهگر و هوسهاي سرکش نفس، پیروز شده بود احساس کرد که اگر بیش از این در آن لغزشگاه بماند
با سرعت به سوي در کاخ دوید تا در را باز کند و خارج شود، همسر » خطرناك است و باید خود را از آن محل دور سازد و لذا
عزیز نیز بیتفاوت نماند، او نیز به دنبال یوسف به سوي در دوید تا مانع خروج او شود و براي این منظور، پیراهن او را از پشت سر
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ). ولی هر طور بود، ) « گرفت و به عقب کشید، به طوري که پشت پیراهن از طرف طول پاره شد
ذیل آیه. (صفحه 462 ) مصر را پشت در ، « مجمع البیان » - یوسف خود را به در رسانید و در را گشود، ناگهان عزیز ***** 1
وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَي الْبابِ). در این هنگام که همسر عزیز ) « آن دو، آقاي آن زن را دم در یافتند » : دیدند، به طوري که قرآن میگوید
از یک سو خود را در آستانه رسوایی دید و از سوي دیگر شعله انتقامجویی از درون جان او زبانه میکشید، نخستین چیزي که به
صدا زد کیفر کسی که » ، نظرش آمد این بود که با قیافه حق بجانبی رو به سوي همسرش کرد و یوسف را با این بیان متهم ساخت
قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ ) «؟ نسبت به اهل و همسر تو، اراده خیانت کند، جز زندان یا عذاب الیم چه خواهد بود
یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ). جالب این که این زن خیانتکار تا خود را در آستانه رسوایی ندیده بود فراموش کرده بود که همسر عزیز
خانواده تو) میخواهد حسّ غیرت عزیز را برانگیزد که من مخصوص توأم نباید ) « أَهْلِکَ » مصر است، ولی در این موقع با تعبیر
دیگري چشم طمع در من بدوزد، این سخن بیشباهت به گفتار فرعون مصر در عصر موسی نیست، که به هنگام تکیه بر تخت
51 / زخرف) اما به هنگامی که تخت و تاج خود را در ) « اَلَیْسَ لی مُلْکُ مِصْ رَ: آیا کشور مصر از آن من نیست » : قدرت میگفت
خارج « سرزمینتان » خطر و ستاره اقبال خویش را در آستانه افول دید گفت: این دو برادر (موسی و هارون) میخواهند شما را از
63 / طه). نکته قابل توجه دیگر این که همسر عزیز مصر، هرگز نگفت یوسف قصد ) « یُریدانِ اَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ اَرْضِ کُمْ » ، سازند
سویی درباره من داشته بلکه درباره میزان مجازات او با عزیز مصر صحبت کرد، آن چنان که گویی اصل مسأله مسلّم است و سخن
صفحه 266 از 391
از میزان کیفر و چگونگی مجازات او است و این تعبیر حساب شده در آن لحظهاي که میبایست آن زن دست و پاي خود را گم
کند نشانه شدت حیلهگري او است و باز این تعبیر که اول سخن از زندان میگوید و بعد گویی به زندان هم قانع نیست، پا را فراتر
که تا سرحد شکنجه و اعدام پیش میرود، حرف میزند. « عَذاب اَلیم » میگذارد و از
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
( دریده شدن و چاك خوردن لباس از طول آن. (صفحه 463 :« قَدّ »
فرار قهرمانانه یوسف از لغزشگاه گناه
در این آیه شریفه، قرآن از فرار قهرمانانه یوسف از آن لغزشگاه پر خطر گزارش میدهد و میفرماید: وَ اسْتَبَقَا الْباب یوسف از پیش
و آن زن از پی او، هر دو به سوي در شتافتند، به گونهاي که هر کدام در این اندیشه بود که زودتر از دیگري به در کاخ برسد؛ با
این تفاوت که یوسف میخواست هر چه زودتر از دست آن زن بگریزد و آن لغزشگاه پر مخاطرهاي را که برایش ساختهاند ترك
کند و به گناه آلوده نگردد، اما بانوي کاخ بر این نقشه بود که از فرار آن آزاد مرد جلوگیري کند و پیش از خارج شدن او از سالن
کاخ، جلوي در را بگیرد و خواستهاش را از او بخواهد و به هواي دل خویش برسد. وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ و در این اندیشه خود را
به یوسف رساند و از پشتسر وي پیراهنش را گرفت و به شدت کشید و چاك زد، چرا که یوسف در حال فرار بود و او نیز از
پشت سر، فراري را تعقیب میکرد. وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَي الْبابِ و شگفت این بود که با خارج شدن از در، شوهر آن زن را در آستانه
میخواند که آقا و صاحب اختیار آن زن بود. قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ « سید » دریافتند. گفتتی است که بدان دلیل آیه شریفه شوهر او را
أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ. آن زن که از سویی خود را در آستانه رسوایی و از دگر سو شکست خورده میدید،
پیشدستی کرد و با قیافه حق بجانبی گفت: کیفر کسی که در اندیشه خیانت به خانواده تو باشد، جز این نیست که او را زندانی کنی
و یا زیر تازیانههایی دردناك شکنجهاش نمایی تا براي همه عبرتانگیز باشد. به بیان برخی اگر زلیخا در عشق و مهرش نسبت به
یوسف صداقت داشت و به راستی عاشق او بود، این تهمت را به او نمیزد و گناه و رسوایی خویش را به پندار خود به گردن او
نمیافکند. آري، از همین گفتارش این نکته دریافت میگردد که بنیاد مهر و عشق او بر پایه خود دوستی و شهوت بود و نه مهر و
( صفا. (صفحه 464
92 . آیه (شاهد که بود؟)
اشاره
قالَ هِیَ راوَدَتْنی عَنْ نَفْسی وَ شَ هِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَ َ ص دَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ (یوسف) گفت: او مرا با
اصرار به سوي خود دعوت کرد و در این هنگام شاهدي از خانواده آن زن شهادت داد که اگر پیراهن او از پیشرو پاره شده آن
زن راست میگوید و او از دروغگویان است. ( 26 / یوسف) وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ و اگر پیراهنش
از پشتسر پاره شده آن زن دروغ میگوید و او از راستگویان است. ( 27 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
صفحه 267 از 391
اشاره
در این که شهادت دهنده چه کسی بود که پرونده یوسف و همسر عزیز را به این زودي جمع و جور و مختومه ساخت و بیگناه را
« مِنْ أَهْلِها » از گنهکار آشکار نمود، در میان مفسّران گفتگو است، بعضی گفتهاند یکی از بستگان همسر عزیز مصر بود و کلمه
گواه بر این است، او مرد حکیم و دانشمند و باهوشی بوده است که در این ماجرا که هیچ شاهد و گواهی ناظر آن نبوده، توانست از
شکاف پیراهنی حقیقت حال را ببیند و میگویند این مرد از مشاوران عزیز مصر و در آن ساعت، همراه او بوده است.
حمایت خدا در لحظات بحرانی
درس بزرگ دیگري که این بخش از داستان یوسف به ما میدهد، همان حمایت وسیع پروردگار است که در بحرانیترین حالات
از طرفی که هیچ باور نمیکرد روزنه امید براي « یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ » به یاري انسان میشتابد و به مقتضاي
او پیدا میشود و شکاف پیراهنی سند پاکی و برائت او میگردد، همان پیراهن حادثه سازي که یک روز، برادران یوسف را در
پیشگاه پدر به خاطر پاره نبودن رسوا میکند و روز دیگر همسر هوسران عزیز مصر را به خاطر پاره بودن و روز دیگر نور (صفحه
465 ) آفرین دیدههاي بیفروغ یعقوب است و بوي آشناي آن همراه نسیم صبحگاهی از مصر به کنعان سفر میکند و پیر کنعانی را
بشارت به قدوم موکب بشیر میدهد. به هر حال خدا الطاف خفیّهاي دارد که هیچ کس از عمق آن آگاه نیست و به هنگامی که
نسیم این لطف میوزد، صحنهها چنان دگرگون میشود که براي هیچ کس حتّی هوشمندترین افراد قابل پیشبینی نیست. پیراهن با
تمام کوچکیش که چیز مهمّی است، گاه میشود چند تار عنکبوت مسیر زندگی قوم و ملتی را براي همیشه عوض میکند، آن
چنان که در داستان غار ثَوْر و هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله واقع شد. وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ و
اگر پیراهنش از پشتسر پاره شده آن زن دروغ میگوید و او از راستگویان است. چه دلیلی از این زندهتر، چرا که اگر تقاضا از
طرف همسر عزیز بوده، او به پشت سر یوسف دویده است و یوسف در حال فرار بوده که پیراهنش را چسبیده، مسلما از پشت پاره
میشود و اگر یوسف به همسر عزیز هجوم برده و او فرار کرده یا رو در رو به دفاع از خویش برخاسته، مسلما پیراهن یوسف از جلو
پاره خواهد شد و چه جالب است که این مسأله ساده پاره شدن پیراهنی، مسیر زندگی بیگناهی را تغییر دهد و همین امر کوچک
سندي بر پاکی او و دلیلی بر رسوایی مجرمی گردد.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
بیان حقیقت ماجرا
یوسف در دفاع از کرامت و آبروي خویش ناگزیر از بیان حقیقت شد؛ و اگر بانوي کاخ آن تهمت بزرگ را به او نمیزد و آن
دروغ رسوا را بر زبان نمیراند، یوسف نیز پرده از روي کار زشت و ظالمانه او برنمیداشت و حقیقت را بر زبان نمیآورد و
نمیفرمود این نسبت ناروایی که زلیخا به من میدهد تهمت ناروایی بیش نیست و خود او بود که این تقاضاي زشت و نادرست را
طرح کرد. قرآن در ترسیم بیان یوسف میفرماید: قالَ هِیَ راوَدَتْنی عَنْ نَفْسی (صفحه 466 ) یوسف گفت: او بر خلاف میل من با
نرمی و رفاقت به سراغ من میآمد و با اصرار خواسته نارواي خود را میخواست. وَ شَ هِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها و از پی آن، گواهی از
میگویند: گواهی که در آیه شریفه به آن اشاره رفته « ابن عبّاس » خانواده و نزدیکان بانوي کاخ گواهی داد که … برخی از جمله
است، کودکی شیرخوار بود که در گهواره قرار داشت و برخی بر آنند که این گواه خواهرزاده زلیخا و سه ماهه بود. و در بیان
آمده است که گواه مورد اشاره مرد فرزانهاي از خاندان زلیخا بود که « ابن عبّاس » و « عکرمه » ، « حَسَن » دیگري از گروهی همچون
صفحه 268 از 391
میگوید: گواه مورد اشاره همان مرد فرزانه بود؛ چرا که اگر کودك خردسال میبود، « جُبّائی » به پاکدامنی یوسف گواهی داد. و
خودِ گفتارش معجزه بود و دیگر نیازي به استدلال نداشت. إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ. گواه مورد اشاره
استدلال کرد که اگر پیراهن یوسف از جلو چاك خورده باشد، بانوي کاخ درست میگوید و یوسف به ناروا خود را بیگناه و
پاك میخواند و از دروغگویان است؛ چرا که چاك خوردن پیراهن یوسف از جلو نشانه این است که او به سوي بانو رفته و وي از
خود دفاع کرده است؛ امّا اگر پیراهن یوسف از پشت دریده شده روشنگر آن است که طلب از سوي بانوي کاخ بوده و یوسف از
دست او میگریخته است. وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَ ذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ و اگر پیراهن او از پشت دریده شده، بانوي کاخ
( دروغ میگوید و یوسف راستگو و بیگناه است. (صفحه 467
فَلَمَّا رَأي قَمیصَهُ قُدَّ ... » .93
آیه
« فَلَمَّا رَأي قَمیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ »
ترجمه
هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن او (یوسف) از پشت سر پاره شده گفت: این از مکر و حیله شماست که مکر و حیله شما زنان
عظیم است. ( 28 /یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
و هنگامی که دید پیراهنش از پشتسر » ، عزیز مصر، این داوري را که بسیار حساب شده بود پسندید و در پیراهن یوسف خیره شد
پاره شده (مخصوصا با توجه به این معنی که تا آن روز دروغی از یوسف نشنیده بود) رو به همسرش کرد و گفت: این کار از مکر
.« و فریب شما زنان است که مکر شما زنان، عظیم است
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
درخواست چیزي از دیگري بر خلاف رضایت قلبی او، چنانکه زلیخا چیزي از یوسف میخواست که او هرگز بدان تمایل :« کید »
نداشت و نمیپذیرفت.
واکنش عزیز مصر
عزیز مصر، پس از شنیدن استدلال هوشمندانه گواه مورد اشاره، پیش آمد تا خود موضوع را مورد رسیدگی قرار دهد. و از پی آن
هنگامی که دید پیراهن یوسف از پشت سر او چاك خورده است، به خیانت زلیخا پی برد و به همسرش گفت: اینکار ناروا از
نیرنگ شما زنان است و راستی که نیرنگ شما بزرگ و سهمگین است. پارهاي بر آنند که این فراز ادامه استدلال همان گواه
منصف و هوشمند است و او بدان دلیل نیرنگ زنان را به بزرگی وصف کرد که آن زن وقتی همسرش را در آستانه در کاخ دید،
بیآنکه به کمترین ترس و یا سرگردانی و حیرتی دچار گردد، بیدرنگ گناه خود را به گردن بیگناهی پاکدامن افکند و به
صفحه 269 از 391
یوسف تهمت زد و نیز بدان دلیل که نیرنگ زنان گرچه اندك نیز باشد در دل مردان بیش از تدبیر (صفحه 468 ) و حیله مردان اثر
( میگذارد، اگرچه نیرنگ بسیاري بیندیشند. (صفحه 469
یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا ... » .94
آیه
« یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِري لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئینَ »
ترجمه
یوسف، از این موضوع صرف نظر کن و تو اي زن نیز از گناهت استغفار کن که از خطاکاران بودي. ( 29 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
در این هنگام عزیز مصر از ترس این که، این ماجراي اسف انگیز بر ملا نشود و آبروي او در سرزمین مصر، بر باد نرود، صلاح این
یوسف تو صرف نظر کن و دیگر از این » : دید که سر و ته قضیّه را به هم آورده و بر آن سرپوش نهد، رو به یوسف کرد و گفت
.« تو هم از گناه خود استغفار کن که از خطاکاران بودي » : سپس رو به همسرش کرد و گفت « ماجرا چیزي مگو
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
گناه و کاري که بر خلاف فرزانگی است و نیز به مفهوم انحراف از راه راست آمده است. در ادامه سخن در این مورد :« خطیئۀ »
قرآن به تدبیر آن گواه هوشمند و یا عزیز مصر به پایان بخشیدن به این ماجرا پرداخته و میفرماید: یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا آن گواه
فرزانه رو به یوسف کرد و گفت: هان اي یوسف از این جریان درگذر و در هیچ جاي دیگر در این مورد سخنی بر زبان نیاور که
است، امّا به باور پارهاي دیگر، گوینده این گفتار عزیز مصر « ابن عبّاس » در شهر پخش میشود و رسوایی به بار میآید. این دیدگاه
منظور این است که: هان اي یوسف از این رویداد درگذر و براي اثبات پاکدامنی « جُبّائی » و « ابو مُسلم » و همسر آن زن بود. به باور
و بیگناهی خود دیگر لب باز مکن؛ چرا که بیگناهی و پاکی تو آشکار است. (صفحه 470 ) و آنگاه رو به آن زن کرد و گفت: وَ
اسْتَغْفِري لِذَنْبِکِ و تو نیز از شوهرت بخواه که تو را به کیفر این خیانت آشکار بازخواست نکند و از گناهت بگذرد. إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ
الْخاطِئینَ. چرا که تو از گناهکاران هستی و نه یوسف. به باور پارهاي شوهر زلیخا مرد غیرتمندي نبود و خدا به خاطر لطف به
یوسف غیرت را از او برداشت تا یوسف گرفتار خشونت و شرارت او نگردد؛ به همین جهت است که در این رویداد رسوا به همین
بسنده میکند که: هان اي یوسف از این ماجرا درگذر و دیگر لب فرو بند؛ و با اینکه میتواند و زورمند است، به اقدام تندي دست
نمیزند و به باور پارهاي دیگر، آنان ضمن پرستش خدا، بت نیز میپرستیدند، از این رو به آن زن گفت: هان اي زن، تو نیز از خدا
آمرزش بخواه و به بارگاه او توبه کن؛ چرا که تو گناهکاري و به این خیانت دست یازیدي و نه او.
پرتوي از آیات
اشاره
صفحه 270 از 391
1) از آیاتی که گذشت افزون بر آنچه آمد یکی چند نکته بسیار ظریف دیگر درخور تعمّق و تدبّر است. )
1 شیوه زشت ظالمان و خود خواهان
قرآن نشانگر این واقعیت است که آن زن هوس باز و خودکامه، خود در اندیشه گناه و خیانت بود، خود نقشه آن را کشید و مدّتها
از راههاي گوناگون به وسوسه پرداخت تا آن جوان پرشکوه و پر قداست را به گناه کشد. خود آن صحنه شوم و آن لغزشگاه
پرخطر را آماده ساخت و افزون از زبان حال، یوسف را به سوي خویش فراخواند و خود 1. مترجم. (صفحه 471 ) او بود که پس از
امتناع یوسف و پاکی و قداستاش او را تعقیب کرد و از شدت ناراحتی و هراس پیراهن او را از پشت چاك زد. امّا همو با وقاحتی
بهت آور در یک لحظه همه چیز را بر میدارد و به گردن انسان شایسته و وارسته و خداجو و پرواپیشهاي میگذارد و مدّعی
میشود که او در اندیشه خیانت بود و پیشدستی میکند که باید به زندان افکنده شود و یا زیر شکنجه قرار گیرد و دریغ و درد که
این شیوه و سبک رسواي همه ظالمان و خود کامکان قرون و اعصار است و زندگی رسواي آنان آکنده از این خیانتها و گناهان و
زشتیهاست و آنگاه اگر کسی به میل آنان نرفت و به ساز آنان نرقصید و آنان را نپرستید و هیزم کوره شهوات و مطامع و جاه
طلبیهاي آنان نگردید، با ابزارهاي گوناگون و نقشههاي ابلیسی که در اختیار دارند، با بیپروایی بهتآوري او را زیر باران تهمت
میگیرند و آنچه خود در خور آنند به او نسبت میدهند.
2 یاري خدا در حساسترین لحظات
آیات مورد بحث، این درس انسانساز و شگفت را میدهد که اگر کسی به راستی به خدا ایمان آورد و پرواي او را پیشه سازد و به
خاطر خشنودي او از گناه و زشتی دوري جوید و به فرمان او سرفرازي و آزادگی توحیدي را راه و رسم خویش قرار دهد، خدا در
حساسترین لحظات و سختترین شرایط با ظرافتی عجیب او را یاري میکند و سر انجام دامان او را از اتهام و گناه و خیانت در این
سرا و یا سراي دیگر پاك و پاکیزه به نمایش میگذارد. ( 1) آیا شگفتانگیز نیست که گناهکاري زورمند و خودکامه با چاك
زدن پیراهن یوسف و تحقیر او براي رسوایی خویش سند میسازد و براي بیگناهی قربانی خود مدرك درست میکند؟! آري این
لطف خدا و مهر اوست که اگر کسی بر او توکل و اعتماد کند، راه نجات را برایش میگشاید و هوشمندترین و شیادترین دشمنان
و بد خواهان او را کور و کر 1. اقتباس از تفسیر نمونه ذیل آیه مورد بحث. (صفحه 472 ) سازد و او را پیروز میگرداند، درست
همانگونه که یوسف را یاري کرد و همان سان که بارها این مهر و لطف را به دیگر پیامبران و شایسته کرداران نشان داد و آنان را
( 1. سوره طلاق، آیه 2. (صفحه 473 (1 …) « وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً » : یاري کرد. آري این نیز از سنتهاي خداست که
وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی ... » .95
آیه
« وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَۀِ امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبا إِنَّا لَنَراها فی ضَلالٍ مُبینٍ »
ترجمه
گروهی از زنان شهر گفتند که همسر عزیز جوانش (غلامش را) به سوي خود دعوت میکند و عشق این جوان در اعماق قلبش
نفوذ کرده، ما او را در گمراهی آشکار میبینیم. ( 30 /یوسف)
صفحه 271 از 391
شرح آیه از تفسیر نمونه
به معنی گره بالاي قلب و یا پوسته نازك روي قلب است، که به منزله غلافی تمام آن را دربرگرفته و « شَ غاف » از ماده « شَ غَف »
یعنی آن چنان به او علاقمند شده که محبتش به درون قلب او نفوذ کرده و اعماق آن را دربرگرفته است و این اشاره به « شَغَفَها حُبّا »
عشق شدید و آتشین است. هر چند مسأله اظهار عشق همسر عزیز، با آن داستانی که گذشت یک مسأله خصوصی بود که عزیز هم
تأکید بر کتمانش داشت، اما از آن جا که اینگونه رازها نهفته نمیماند، مخصوصا در قصر شاهان و صاحبان زر و زور، که
دیوارهاي آنها گوشهاي شنوایی دارد، سرانجام این راز از درون قصر به بیرون افتاد. این دسته از زنان اشرافی که در هوسرانی
چیزي از همسر عزیز کم نداشتند، چون دستشان به یوسف نرسیده بود به اصطلاح جانماز آب میکشیدند و همسر عزیز را به خاطر
این عشق در گمراهی آشکار میدیدند. حتی بعضی از مفسّران احتمال دادهاند، که پخش این راز به وسیله این گروه از زنان مصر،
نقشهاي بود براي تحریک همسر عزیز، تا براي تبرئه خود، آنها را به کاخ دعوت کند و یوسف را در آن جا ببینند، آنها شاید فکر
میکردند اگر به حضور یوسف برسند چه بسا بتوانند نظر او را به سوي خویشتن جلب کنند که هم از همسر عزیز شاید زیباتر بودند
و هم جمالشان براي یوسف تازگی داشت و هم آن نظر احترامآمیز یوسف به همسر عزیز، که نظر فرزند به مادر یا مربی، یا صاحب
نعمت بود، در مورد آنها موضوعیّت نداشت و به این دلیل احتمال نفوذشان در او بسیار بیشتر از احتمال نفوذ همسر عزیز بود.
براي عشق و علاقه (صفحه 474 ) مراتبی ذکر کرده که به قسمتی از آن « اسرار البلاغه » از کتاب « روح المعانی » در تفسیر « آلوسی »
یعنی محبّتی که ملازم قلب است و « عَلاقَۀ » به معنی تمایل) است، سپس ) « هَوي » در اینجا اشاره میشود: نخستین مراتب محبّت همان
یعنی حالتی که قلب در آتش عشق میسوزد و از این « شَعَف » و بعد از آن « عِشْق » به معنی شدت محبت و سپس « کَلَف » ، بعد از آن
یعنی مرحلهاي که عشق به تمام زوایاي دل نفوذ میکند و سپس « شَ غَف » و سپس « لَوْعَۀ » سوزش احساس لذّت میکند و بعد از آن
است و آن مرحله بیقراري مطلق است که « هُیُوم » و آن مرحلهاي است که عشق، عقل انسان را میرباید و آخرین مرحله « تَدَلُّه »
شخص عاشق را بیاختیار به هر سو میکشاند. ( 1) این نکته نیز قابل توجه است که چه کسی این راز را فاش نمود، همسر عزیز که
او هرگز طرفدار چنین رسوایی نبود، یا خود عزیز که او تأکید بر کتمان مینمود، یا داور حکیمی که این داوري را نمود که از او
این کار بعید مینمود، اما به هر حال اینگونه مسائل آن هم در آن قصرهاي پر از فساد، چیزي نیست که بتوان آن را مخفی ساخت و
سرانجام از زبان تعزیه گردانهاي اصلی به درباریان و از آن جا به خارج، جسته گریخته درز میکند و طبیعی است که دیگران آن
( جلد 12 ، صفحه 203 . (صفحه 475 ، « روح المعانی » - را با شاخ و برگ فراوان زبان به زبان نقل مینمایند. ***** 1
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اشاره
به :« فَتی » . نیرومند و پر اقتدار :« عَزیز » . محبت او کران تا کران قلبش را فراگرفته و عشق به پرده و ژرفاي دل او رسیده است :« شَ غَفَها »
گفته میشود. « فَتاة » و به دختر یا زن جوان « فَتی » پسر جوان
و اینک دامی دیگر بر سر راه یوسف
با وجود تأکید عزیز مصر بر محرمانه ماندن و پایان یافتن آن رویداد، روشن نیست که چگونه آن ماجراي خصوصی و خانوادگی به
گوش زنان اشراف رسید که آنان زبان به نکوهش بانوي کاخ گشودند. در این مورد قرآن میفرماید: وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَۀِ و
گروهی از زنان آن شهر چنین گفتند: امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ زن عزیز مصر غلام خویش را به سوي خود فرا خوانده و بر
صفحه 272 از 391
خلاف تمایل او به سراغش میرود. قَدْ شَ غَفَها حُبا و به اندازهاي مهر و عشق او در دلش سایه افکنده، که به ژرفاي قلب او رسیده
زنانِ « کَلْبی » است. إِنَّا لَنَراها فی ضَ لالٍ مُبینٍ. راستی که ما بانوي کاخ را در این مورد در گمراهی و انحرافی آشکار میبینیم. به باور
مورد اشاره چهار تن بودند که چنین گفتند؛ و آن چهار نفر عبارت بودند از: زنِ ساقی ویژه کاخ، زن آشپز مخصوص، زن مسؤول
( زن دربان و مسؤول حراست نیز به همراه آنان بوده است. (صفحه 476 « مقاتل » زندانها و زن مسؤول تدارکات دربار. امّا به باور
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ ... » .96
آیه
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَ أً وَ آتَتْ کُلَّ واحِ دَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ »
« قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ
ترجمه
هنگامی که (همسر عزیز) از فکر آنها باخبر شد به سراغ آنها فرستاد (و از آنها دعوت کرد) و براي آنها پشتیهاي گران قیمتی
فراهم ساخت و به دست هر کدام چاقویی (براي بریدن میوه) داد و در این موقع (به یوسف) گفت وارد مجلس آنان شو، هنگامی
که چشمشان به او افتاد در تعجب فرو رفتند و (بیاختیار) دستهاي خود را بریدند و گفتند منزه است خدا این بشر نیست، این یک
فرشته بزرگوار است. ( 31 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
به معنی چیزي است که بر آن تکیه میکنند، مانند پشتیها و تختها و صندلیها، آن چنان که در قصرهاي آن زمان معمول « مُتَّکَا »
به معنی طرف و ناحیه است و « حَشِیَ » از ماده ، « حاشَ لِلّه » . که نوعی میوه است تفسیر کردهاند « اُتْرُج » را به « مُتَّکَا » بود ولی بعضی
این است که خدا منزه است، اشاره به این که یوسف هم بندهاي « حاشَ لِلّه » به معنی کناره گیري میآید و مفهوم جمله « تَحاشی »
است پاك و منزّه و این کار خود دلیل بر این است که او از شوهر خود، حساب نمیبرد و از رسوایی گذشتهاش درسی نگرفت.
تازنان سرزنشگر، با دیدن جمال او، وي را در این عشقش ملامت « سپس به یوسف دستور داد که درآن مجلس، گام بگذارد »
داخل شو) این معنی را میرساند که همسر عزیز، ) « اُدْخُلْ » بیرون بیا) به جاي ) « اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ » نکنند (وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ). تعبیر به
یوسف را در بیرون نگاه نداشت، بلکه در یک اطاق درونی که احتمالًا محل غذا و میوه بوده، سرگرم ساخت تا ورود او به مجلس
از در ورودي نباشد و کاملًا غیر منتظره و شوك آفرین باشد. اما زنان مصر که طبق بعضی از روایات ده نفر و یا بیشتر از آن بودند،
هنگامی که آن قامت زیبا و چهره نورانی را دیدند و چشمشان به صورت دلرباي یوسف افتاد، صورتی همچون خورشید کهاز پشت
ابر ناگهان ظاهر شود و چشمها را خیره کند، در آن مجلس طلوع کرد چنان واله (صفحه 477 ) و حیران شدند که دست از پا و تُرَنْج
و آن چنان از خود » .( فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ ) « آنها به هنگام دیدن یوسف او را بزرگ و فوق العاده شمردند » از دست، نمیشناختند
وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ) و هنگامی که دیدند، برق حیا و عفت از چشمان جذاب او ) « بیخود شدند که (به جاي ترنج) دستها را بریدند
همگی فریاد برآوردند که نه، این جوان هرگز آلوده نیست، او » ، میدرخشد و رخسار معصومش از شدت حیا و شرم گلگون شده
وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ). در اینجا سؤالی پیش ) « اصلًا بشر نیست، او یک فرشته بزرگوار آسمانی است
میآید که چرا یوسف حرف همسر عزیز را پذیرفت و حاضر شد گام در مجلس همسر عزیز مصر بگذارد، مجلسی که براي گناه
صفحه 273 از 391
ترتیب داده شده بود و یا براي تبرئه یک گناهکار. ولی با توجه به این که یوسف ظاهرا برده و غلام بود و ناچار بود که در کاخ
خدمت کند ممکن است همسر عزیز از همین بهانه استفاده کرده باشد و به بهانه آوردن ظرفی از غذا یا نوشیدنی پاي او را به
مجلس کشانده باشد، در حالی که یوسف مطلقا از این نقشه و مکر زنانه اطلاع و آگاهی نداشت. به خصوص این که گفتیم ظاهر
تعبیر قرآن (اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ) نشان میدهد که او در بیرون آن دستگاه نبود بلکه در اطاق مجاور که محل غذا و میوه یا مانند آن بوده
( است قرار داشته است. (صفحه 478
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
او را بزرگ و :« اَکْبَرْنَهُ » . معنا کردهاند « ترنج » پشتی و تکیه گاه پارهاي نیز آن را به :« مُتَّکَأ » . نقشه و نیرنگ سخت و پیچیده :« مَکْر »
هم ، « ابوعُبَیده » پرشکوه شمردند. پارهاي گفتهاند: منظور این است که حائض شدند؛ و شعري نیز بر گفتار خود گواه آوردهاند که
این معنا را انکار کرده و هم شعر را ساختگی دانسته است. هنگامی که بانوي کاخ از گفتار آنان آگاه شد و دریافت که آنان در
اندیشه برملا ساختن آن راز و پخش آن ماجرا در میان مردم هستند، به چاره اندیشی برخاست که قرآن در این مورد میفرماید: فَلَمَّا
سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ پس هنگامی که زن عزیز از بدگویی و سرزنش آنان آگاهی یافت کسی را به سوي آنان گسیل
داشت. قرآن بدان دلیل سرزنش و نکوهش زنان از بانوي کاخ را مکر و نیرنگ عنوان میدهد که منظور آنان از آن گفتار نه
خیرخواهی و سرزنش به خاطر گناه بود، بلکه آنان در این اندیشه بودند که آن جوان پرشکوه را که آن همه از زیبایی و کمال و
آراستگی و دلپذیرياش شنیدهاند، بتوانند از نزدیک بنگرند؛ و چون در اندیشه دیگري بودند قرآن از سرزنش و گفتار آنان به مکر
و نیرنگ تعبیر میکند. پارهاي بر آنند که این تعبیر به خاطر آن است که آنان نیز دل در گرو عشق یوسف داشتند، امّا بر خلاف
زلیخا که آن را آشکار میساخت، آنان نهان میداشتند. آري، او فرستادهاي به سوي زنان گسیل داشت و آنان را به ضیافت پر زرق
میگوید: او غذایی براي چهل نفر فراهم آورد و همین شمار از زنان را به میهمانی دعوت کرد. وَ أَعْتَدَتْ « وهب » . و برقی فراخواند
همان غذایی است که « متکأ » لَهُنَّ مُتَّکَأً و برایشان پشتیها و بالشهایی زربفت آماده ساخت. (صفحه 479 ) به باور پارهاي منظور از
اِتَّکَأْنا » بر ایشان فراهم کرده بود؛ چرا که در فرهنگ عرب وقتی بخواهند بگویند با او غذا خوردیم و با او بودیم، به طور کنایه به
شهرت « زماورد » تعبیر میکنند و به باور پارهاي دیگر، غذاي آن محفل پر زرق و برق بهترین غذاي آن روزگاران بود که به « عِنْدَهُ
داشت و از گوشت و تخم مرغ فراهم میآمد. وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً و براي برگرفتن پوست میوه و بریدن آنها، به دست هر
کدام از آن زنان کاردي جداگانه داد. وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ آنگاه به یوسف که در سالن دیگري بود، دستور داد که براي اداره آن
ضیافت و پذیرایی از زنان و خوشامد گفتن به آنان و یا نشان دادن جمال و کمال وصف ناپذیرش به میهمانان، در سالنی که ضیافت
برپا بود وارد گردد و او نیز که به ظاهر بردهاي در خانه آن بانوي کاخنشین بود و ناگزیر از فرمانبرداري بود، بر آنان وارد گردید.
فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ پس هنگامی که یوسف بر آنان وارد شد و آنان او را دیدند بسیار گرانقدر و پر شکوهش داشتند و از جمال و
کمال شگرف و شگفتانگیزش که به سان ماه شب چهارده میدرخشید، دچار حیرت شدند. وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ و با کاردهایی که در
در این مورد آورده است که: آنان به گونهاي محو جمال یوسف شدند « مُجاهِد » . دست داشتند، به جاي میوه دست خود را بریدند
که بریدن دستهاي خود را احساس نکردند، بلکه ناگهان جامههاي پر زرق و برق خود را دیدند که از خون دستهایشان رنگین شده
است. منظور از بریده شدن دستها، نه جدا شدن آنها میباشد بلکه منظور زخم شدن آنهاست؛ چنانکه وقتی کسی دست خود را
منظور از بریدن دستها همان مفهوم نخست است و زنان مصر (صفحه « قَتاده » زخمی ساخت، میگوید: دستم را بریدم. امّا به باور
480 ) به گونهاي دستهاي خود را بریدند که دستِ پارهاي از آنان از پوست آویزان بود. وَ قُلْنَ حاشَ لِلّهِ امّا به باور پارهاي دیگر،
منظور آنان این بود که او از شباهت به انسانها پاك و از شدت زیبایی و اوج شکوه و درخشندگی، فراتر از بشر و فرزندان انسان
صفحه 274 از 391
است. ما هذا بَشَرا اِنْ هذا اِلاّ مَلَکٌ کَریمٌ. آنان گفتند: خدا مقام او را از مقام بشري دورتر و والاتر ساخته است و ما به خدا پناه
میبریم که بگوییم او بشر و از فرزندان انسان است؛ او نه جمال دل آرایَش به سیماي انسانها میماند و نه آفرینشش؛ به باور ما او به
خاطر این شکوه و زیبایی و لطافت و ظرافت وصف ناپذیرش فرشتهاي گرانقدر است نه انسانی والا مقام. از پیامبر گرامی صلی الله
رَأَیْتُ رَجُلًا » : علیه و آله آوردهاند که آن حضرت یوسف را در شب معراج در آسمان دوّم دیده بود و او را اینگونه وصف میفرمود
قالَ: هذا اَخُوكَ یُوسُفُ. ( 1) در شب معراج و در آسمان دوّم بزرگمردي را «؟ صُورَتُهُ صُورَةُ الْقَمَرِ لَیْلَۀَ الْبَدْرِ، قُلْتُ یا جِبْرِئیلُ مَنْ هذا
دیدم که چهرهاش به سان شب چهارده میدرخشید، از فرشته وحی پرسیدم که این مرد کیست؟ او پاسخ داد: این برادرت یوسف
( است. 1. مُسْتَدرَك حاکم، ج 2، ص 571 .